هدف اصلی این مقاله بررسیِ رابطه­ی رضایت و اطاعت از منظر مسأله­ی قانون است. در نظریه­ی سیاسی­ای چون لاک یک پیچیدگیِ اساسی وجود دارد و آن باور به انسان­های آزاد و برابر و در عین حال توجیه قانون به منزله­ی امری اطاعت­آفرین در جامعه­ی سیاسی است. برای لاک قانون محلِ تلاقی و تعادلِ رضایت و اطاعت است. سوال اساسیِ این مقاله نحوه­ی تلاقی این دو مفهوم با یکدیگر و چگونگی تولد قانون است. بر این اساس، لاک نشان می­دهد که قانون چیزی از جنس قرارداد است که در آن، افراد با انتخاب و رضایت خود می­پذیرند که تابع نظم حقوقی-سیاسیِ خاصی باشند. به زعمِ لاک، انسان موجودی است که به نحوی بنیادین بر خود حکومت می­کند و خودفرمانروایی دارد. در جامعه­ی سیاسی نیز، این شأن و توانایی در قوه­ی قانون­گذاری متجلی می­شود و از همین رو این قوه به اساسِ جامعه­ی سیاسی بدل شده و رهبریِ قانونی جامعه را بر عهده می­گیرد. با این وجود، قانون و قوه­ی قانونگذاری نیز حدود و شرایطی دارند که باید به آن حدود و شرایط پایبند بود و از آنها تخطی نکرد. از سوی دیگر، اگرچه قانون باید در راستای خیر عمومی باشد اما آنچه به قانون قانونیت می­دهد و آن را مشروع و معتبر می­کند ارتباط و پیوند آن با انتخاب مردم و رضایت ایشان است. نبودِ چنین پیوندی قانون را از قانونیت می­اندازد و بی­اعتبار می­کند. چنین قانونی، فرقی با فرمان یک راهزن یا سارق نخواهد داشت. پس مصلحت­سنجی­های پدرسالارانه و تشخیص و تمییز صلاح مردم نمی­توانند چهره­ی قا, ...ادامه مطلب
مشروطهگرایی با تحدید قدرت نظام پادشاهی از طریق قانون همراه بوده است. مهم نیست در انگلستان یا ایران اتفاق افتاده باشد، مهم این است که گفتمان اقتدارگرای نظام پادشاهی از دین برای مشروعیتبخشی خود استفاده میکرد. اینک مشروطهگرایی با ارائه تفسیری دموکراتیک از دین در تلاش بوده تا گفتمان جدیدی را مفصلبندی نماید که ضمن مشروعیتبخشی به نظام سیاسی، حقوق افراد جامعه را نیز محترم شمارد. این مقاله، با بررسی تطبیقی این موضوع در آرای سیاسی جان لاک و علامه نائینی به این نتیجه رسیده که گر چه هر دو اندیشمند مبانی گفتمانی خود را بر دین استوار ساختهاند اما در فرایند واگذاری حاکمیت به مردم و در نتایج آن کاملاً متفاوت نظریهپردازی کردهاند. بهگونهای که لاک در فرایند واگذاری حاکمیت به جای آموزههای دین به عقل انسانی گذر کرده و در نتیجه یک جامعه مدنی عرفی و فارغ از دخالت کلیسا ترسیم نموده است. این در حالی است که نائینی، همانگونه که سیاست را بر دین مبتنی کرده، جامعه و سیاست را در ذیل دین مورد بررسی قرار داده است. این یعنی عدم التزام حتمی جامعه و سیاست لاک به دین، و التزام حتمی جامعه و سیاست نائینی به دین., ...ادامه مطلب
از این رو بدو لقب شانه سُنب یا ذوالاکتاف ، (سوراخ کنندهٔ شانه ها)»، [۵] دادند که شاپور، سزای کارهای عربها را، با سوراخ کردن شانههایشان میداد. حمزه اصفهانی عقیده این لقب معنی سوراخ کنندهٔ شانهها را دارد و کریستن سن، ایرانشناس دانمارکی نیز همین عقیده را دارد. این احتمال هم هست که در اخبار و روایات مربوط به تجاوز اعراب احساء و تنبیه آنها مبالغههایی هم از جانب شعوبیان ضد عرب، در دوران اسلامی انجام شده باشد. مخصوصاً که در این روایات، شهرت شاپور دوم را به لقب ذوالاکتاف، مربوط به همین ماجراها شمردهاند و صحت این لقب مورد تردید است. نولدکه عقیده دارد که اصل این لفظ، یک لقبی است، به معنی چهار شانه، یعنی کسیکه بارهای فوقالعاده دولت را میکشد[۶] و بعد از دوران اسلامی معنی آن خوب دریافته نشدهاست.[۷], ...ادامه مطلب