زرتشت
دین زرتشت،دین باشکوهی بود که بسیار کمتر از دین های دیگر به خرافات و بت پرستی و خون ریزی تمایل داشت و شایسته نبود که به این زودی از میان برود،ولی علت اصلی زوال آن تمایلی است که بشر به شعر و تخیل دارد،تا منطق ؛ و مردم بی افسانه و اساطیر نمی توانند به زندگی ادامه دهند.
"ویل دورانت"
همواره آن چیز که در بقا و شکوفایی یک دین مهم است،شناختن اصل پیام یک دین است.که هرگاه جامعه ای به این اصل نزدیک شده است،حیات دینی طولانی و هرچه از آن دور، به افراط و تحریف دینی رسیده است.اگر جهانی آباد و مردمی آزاد می خواهیم،باید کوشید و بر کوشش خود همچنان افزود و در این کوشش روز افزون،دست یاری و همکاری به سوی یکدیگر دراز کرد و پیشرفت؛ و نباید در پیشرفت خود هیچ درنگ کرد،چون درنگ خودش یک گونه بدی است. شناختن پیام راستین هر پیامبری، جامعه ی آرمانی را به ارمغان خواهد آورد که در آن همه ی مردم از هر کیش و مسلکی به گفتگوی سازنده،بر پایه ی صلح می پردازند و در آن جا است که جنگ هفتاد و دو ملت به روشنایی حقیقت و دوستی بدل خواهد شد و دیگر کسی بر کسی حکومت نخواهد کرد و این ایده آلی ست که خواست همه ی پیام آوران ادیان بوده است.
زرتشت در بین اقوام آریایی به دنیا آمد و رشد نمود.دین اقوامی که در هند و ایران ساکن شده بودند،مجموعه ای از سرودهای باستانی هندی به نام ریگ ودا Rig-Veda و سرودهای باستانی ایرانی به نام یشت هاYasht بود.این دین بازتابی بود،از روش زندگی آن ها که چادرنشین و جنگجو بودند و از زیبایی طبیعت لذت می بردند و در عین حال از دشمنی و بدخواهی آن در هراس بودند،این بود که برای جلوگیری از خشم طبیعت دست به دامان ایزدان آن می شدند و با مراسم ها و قربانی های خونین تلاش می کردند رضایت آن ها را جلب کنند. زرتشت در این جامعه ی بدوی و غرق در آداب و رسوم خرافی و موروثی و گرفتار کاهنان، قیام کرد.او مفهوم دین را دگرگون ساخت و به مردمان آموخت که رستگاری جز کار نیک نیست و خداوند را قربانی و عجز و ستایش نیازی نیست،بهشت و جهنم در خود ماست و خیر زاده ی اندیشه،نیک و بد را اندیشه ی روشن انسانی است که می سنجد و این دو وجود خارجی ندارند.او زاده ی اقوام آریایی ست،ولی در پیام او کوچکترین اثر از ترجیح یک ملت یا طایفه نیست و چون تورات برای قومی برگزدیده اعلام نشده و به ملتی خاص تعلق ندارد.زرتشت به نام یک انسان از همه ی مردم جهان برای پیوستن به جبهه ی راست دینان دعوت می کند.در پیام او نه برای ایرانیان و نه هیچ قوم و نژاد و ملتی،حتی خداپرستان و مزدیسنائیان،مزیتی در نظر گرفته نشده است.او پیامی تازه می آورد که تاکنون کسی نشنیده ،آن را هم، برای کسانی که جهان را به تباهی می سپارند،می خواند،و هم برای کسانی که دلداده ی مزدا هستند.زرتشت از نظر تبار،که برای پیامبران هرگز میزانی تعیین کننده نیست،به آریاهای هند همان قدر نزدیک است که به مهاجران آریایی ایران و شاید از نظر زبان حتی به اقوام ودیگ(آریاهای مهاجر به هند) نزدیک تر از طوایف مادی،هخامنشی و ساسانی باشد.او مصلحی است که از بین مردم برخاسته و مردم گراست و در پیام نامه ی او گات ها:نشانی از اسطوره ها و افسانه های کهن آریایی و نیایش ایزدان فراوان باستانی و بردن قربانی های خونین نزد آن ها به چشم نمی خورد و آشکار است که پیام آور دین مزداپرستی،می خواهد آدمی را از دستگاه شناخت ایزدان ابتدایی کوهنشینان و بیابان گردان،به دینی روشن و خرد پذیر فراخواند.به سخن دیگر،بازتاب عمده ترین پیام اجتماعی- اقتصادی زرتشت؛یعنی گذار از بیابان گردی و شبانی پرخشم و خشونت نخستین به روستانشینی و کشاورزی و گله پروری آرام را که زمینه ی رسیدن به تمدن است، در جنبه های دینی و اخلاقی آموزش های وی نیز می توان دید.یکی از درخشان ترین نمودهای پیام زرتشت این است که در آن نشانی از پیروی و پذیرش چشم و گوش بسته نیست.او طرفداران خویش را از پیروی کورکورانه بازمی دارد و چنین می گوید:(( آنچه از من می شنوید،با خرد درست و منش نیک و روشن خویش بسنجید و ارزیابی کنید و آن گاه بپذیرید.))گات ها راه خوب زیستن را به همه ی مردمان،صرف نظر از جنس،مذهب و نژاد می آموزد.برخی به اشتباه گات ها را با تورات مقایسه کرده اند،حال آنکه هیچ توجهی نداشته اند که تورات بین قرن های متمادی و در فاصله ی زمانی برداشت و نوشته می شد،که نویسندگان آن در دامان بزرگترین تمدن ها پرورش یافته و پیشرفت تمدن و هنر ادبیات تمدن هایی مانند کرت،سومر،مصر و بابل را در کتاب خود بازتاب داده اند.حال آن که گات ها در قبیله ای و دور از هر تمدنی و هیچ پیش زمینه ی فکری در شمال افغانستان سراییده شد و ژرف ترین پیام بشر در آن نمایان شد و تفاوت آن با تورات آن است که گات ها خالی از اسطوره،ساده و روان و کاربردی است،اما تورات غرق در افسانه و اساطیر تمدن هایی است که در آن ها حل شده بود.اما دینی که زرتشت گسترش دهنده ی آن بود بر خلاف ادیان دیگر حیاتی متوالی نداشت،پس از مرگ زرتشت وقفه ای هزارساله در انتشار این آیین به وجود آمد به طوری که دین و نام زرتشت در ابتدای پادشاهی هخامنشیان نا آشنا بود و در دوران ساسانیان است که یک باره توجه به زرتشت اوج می گیرد و دوباره پس از ورود اعراب به زوالی تدریجی فرو می رود و جز اقلیتی نمی ماند.
آیین زرتشت هخامنشی:
بهرام بیضایی در کتاب نمایش در ایران در هنگامی که به دنبال نشانه هایی از این هنر در ایران پیش از اسلام می گردد،با اشاره به نقل هرودوت چنین می نویسد:ته زیاس- Ctesias(پزشک اردشیر دوم هخامنشی) و هرودوت- Herodotus به مراسم مغ کشی که ایرانیان هرساله به یاد قتل گئوماتای مغ غاصب(بردیای دروغی)و اطرافیانش برگزار می کردند، اشاره ی کوتاهی می کنند.هرودوت پس از ماجرای کشتن این مغ گوید: ((سالگشت این روز برگ سرخی شد در تقویم پارسی،با جشنواره ای مشهور به مگافونیاMagaphonia- یا کشتن مغ که هنگام برگزاری آن هیچ مغی اجازه نداشت خود را نشان دهد.مغ ها در خانه می ماندند تا روز به پایان رسد.)) و در آخر احتمال می دهد که این مراسم به همراه نمایشی برگزار می شده است.آن چه در پاراگراف بالا آمد به خوبی ما را از شرایط اجتماعی روزگار هخامنشی آگاه می کند و متوجه فضای بسته ای که برای مغان ایجاد شده بوده است،خواهیم شد.در محیطی که انزجار عمومی و حکومتی نسبت به روحانیان دینی جریان داشته است و هرساله با چنین مراسم هایی یادآوری می شده است،چگونه می توان چنین جامعه ای را، مذهبی دانست؟!هر چند که در زمان داریوش توجهی به دین شد و دوباره همین مغان بودند که قدرت گرفتند و به زوال پیام روشن زرشت دامن زدند.اما آن دین درباری بود که در دستگاه حکومتی هخامنشی جریان داشت، آنچه عام مردم پذیرای آن بودند همان عقاید باستانی آریایی بود.چنانکه شدر می نویسد: ((در زمان هخامنشیان دین مغان که به نام زرتشت تبلیغ می شد،دین هیئت حاکمه و دربار بود،نه دین مردم. )) سرپرسی سایکس بر این باور است که: ((نفوذ مغان در دین زرتشت که پس از اصلاحات داریوش شاه به وجود آمد،به مرور زمان آموزه های پاکیزه ی این دین را آلوده به خرافات نموده است.))اما اگر بازتر به این فرایند نگاه کنیم پی خواهیم برد که گستره ای که پیام زرتشت در آن ها رواج یافت،پهنه ی وسیعی است که فرهنگ ها و آداب و رسوم متفاوت و یا حتی متضاد را در بر می گرفته است.چنانکه اکنون نیز بر این منوال است.پس می توان نتیجه گیری کرد که پیام زرتشت در فرهنگ های مختلف به گونه ی بومیNative- رواج پیدا کرد ،و دلیل دگرگونی پیام گات ها، یکی تغییری است که به سبب وارد شدن در شیوه های زندگی متفاوت در اقلیم های گوناگون صورت گرفته است و دیگری ترجیح دادن است؛ترجیح دادن رسوم بومی هرچند نادرست،بی فایده و اضافی به چیزی بیگانه که هر اندازه هم آشنا،ساده و مفید باشد.این طبیعت هر جامعه ای است که سنتی بومی دارد،و گاهی همین تعصب، سخت اسباب زحمت و عقب افتادگی ملت ها شده است.
آیین زرتشت ساسانی:
ایران ساسانی پس از همبستگی سیاسی،وحدت دینی خود را به دست آورد.دین زرتشتی با تکیه بر آموزه های دنیایی نیرومند شد و پس از اخراج مانویت،مسیحیت را در خط فرات و مانویت را در طول رود هیلمند(هیرمند)متوقف ساخت.آیین زرتشتی که توسط مغان به وجود آمده بود، به مرتبه ی دین رسمی کشور رسید و مملکت را در این نبرد نیرو بخشید،و قوای معنوی ملت را در اختیار دفاع از شرق،که ایران در برابر غرب خود را قهرمان آن معرفی کرده بود؛قرار داد.می دانیم که ساسانیان از نوادگان ساسان خدمتگذار معبد آناهیتا در استخر بوده اند و نفوذ عقاید آریایی در آن ها که آناهیتا از آن دسته بود، بر ما پوشیده نیست.آیین پادشاهان ایران ساسانی کیش زرتشت بود.با این همه در آغاز دوران این سلسله هنوز بقایای آیین مغان قدیم در فارس؛خاستگاه ساسانیان وجود داشت و این خود تاثیر به سزایی در دینی داشت که در زمان ساسانیان به نام زرتشت ترویج داده می شد.دینی که سخت بر اجرای قوانین آن در دوره ی ساسانی پافشاری می شد؛پوسته ای توخالی از آن بود که زرتشت به ارمغان آورده بود و بازگشتی بود بر تمام چیزهایی که زرتشت با آن ها مبارزه کرده بود.دستگاه هیربدان و موبدان چنان در هم بود که مردم کشاورز را یارای درک آن نبود و شاید همین عامل بود که پس از حمله ی اعراب بسیاری از ایرانیان به اسلام،که ساده بود و عقاید مردمی داشت و تضاد طبقاتی را نهی می کرد، گرویدند.در زمان ساسانیان فقط اثری از نام زرتشت باقی مانده بود و اشکال درک معانی پیام زرتشت سبب شده بود که 72 فرقه خود را زرتشتی بنامند. همه ی آنچه در پیام زرتشت زنده و حیات بخش بود از جانب یهودیان به مسیحیت منتقل شد،در حالیکه آنچه بی اهمیت می نمود به وسیله ی ساسانیان نظام نامه وار به صورت نوشته درآمد.به گونه ای که دین زرتشت پاکی خود را از دست داد و منجمد و بی مغز شد.
پایان سخن:
زرتشت در آموزش و دادگذاری خویش،همه ی آیین ها و نهادها و افسانه ها و اسطوره های کهن آریایی را به کناری نهاد و نادیده انگاشت.اما پس از وی و در طی دوران دراز گسترش و استقرار دین زرتشتی در سرزمین های ایرانی به ویژه در نواحی باختری،نهاد های پیشین،پایگاه سنتی خویش را بازیافتند و بسیاری از سرودهای باستانی آریایی در پیکر متن های نو بافته شد و آمیزه ای شگفت از آموزش ها و اندیشه های گاهانی زرتشت و اسطوره ها و آیین ها و باورهای رایج دوران وی و روزگاران ناشناخته ی پیش از او به نام دین زرتشتی یا مزدا پرستی در مجموعه ای به نام اوستا گرد آمد.فقط ایرانیانند که در طول زمان های بسیار خود را زرتشتی نامیده و حتی چند قرن دولت ایران دین خود را زرتشتی اعلام کرده است.ولی اگر دقت کنیم خواهیم دید که بسیاری از اندیشمندان جهانی که نام زرتشتی نداشته اند،کارها و افکارشان به مراتب به پیام او نزدیک تر بوده است،تا پرآوازه ترین موبدان و مغان زرتشتی و متعصب ترین پادشاهان ساسانی.آنچه از دربارهای متجاوز و خون خوار به اصطلاح پیروی زرتشت و موبدان،کاهنان،مغان و آذربانان سوداگر مبلغ دین زرتشت باقی مانده،کوچکترین نشانی از پیام زرتشت ندارد و همان قدر که دربارهای مسیحی و خلفای عرب در مسیحیت و اسلام بهره ای داشته اند،این زرتشتی نمایان نیز از سروش راستین زرتشت اثری کسب کرده بودند.رومی ها دینی را به نام مسیح ابداع کردند و کلیسای مسیحی را در روم برپا داشتند، ولی با این کار مسیحیت رومی و عیسی ایتالیایی نشد.مغان ایران هم به نام زرتشت ولی بر پایه ی سنت آریاها آیینی را بر مردم تحمیل کردند و فقط به این دلیل نمی توان زرتشت را ایرانی نامید