ایران
میتوان آغاز یکپارچگی ایران را پس از به روی کار آمدن کورش دوم هخامنشی دانست. زیرا از آن زمان بود که تیرههای ایرانی پراکنده توانستند زیر یک پرچم یگانه با نام ایران گرد هم آیند.
کوروش را میتوان بهراستی نخستین و بزرگترین آشتیخواه جهان خواند. چرا که تا آن زمان در هیچ جای جهان چنین اندیشه ی بشر دوستانه ای وجود نداشت. (بازتاب یافته در منشور کورش)
در آن دوران بر پایه ی منابع دردست، زمانی که یک نیروی توانمند بر تیره ی دیگر پیروز و چیره میگشت, این را برای خود یک حق همیشگی میدانست که شکست خوردگان و مردم زیر دست را به بردهگی بکشند و روستاها و شهرهای آنها را ویران کنند. این حق را برای خود در نظر داشتند که مردم زیر دست باید دین ملت پیروز را بپذیرند. در اینجا بود که پادشاهان پیرزو خدایان و نمادهای مورد احترام ملت شکست خورده را یا از بین برده یا اینکه آنها را برای هدیه دادن و گاه نظارت خدای خود بر خدای ملت شکست خورده! به نیایشگاههای ویژهی خود میبردند. از این جمله میتوان به مردوک اشاره کرد که در زمان کورش بدست پادشاه بابل از ایلام به بابل آورده شده بود و به اصطلاح اسیر بود.
کورش بزرگ از هر نظر که بنگریم شماری از ویژگیها را داشت که انسان میانگارد هیچ کس دیگری جز او نمیتواند بزرگترین شخص تاریخی جهان باشد. او هم از سوی خاندان پدری و هم خاندان مادری از چندین نسل پیش از خود شاهزاده بهشمار میآید.
بدین گونه:
خاندان پدری:هخامنش > چیش پیش > کورش > کامبوجیه > کورش بزرگ
خاندان مادری:فره ورتیش > خشتریته > هوخشتره > آشتیاگ > ماندانا > کورش بزرگ
همان گونه که دیدیم یکی دیگر از ویژگیهای منحصر به فرد کورش بزرگ این است که او از دو سو بزرگزاده بوده و پدران او هم از سوی مادر و هم از سوی پدر، بر دو تیرهی بزرگ آریایی یعنی مادها و پارسها فرمانروایی میکردند و هم خون مادی را در رگهایش جریان داشت و هم خون پارسی. شاید این نیاز هزاران سال بود که احساس میشد برای یکپارچه شدن دو تیرهی بزرگ آریایی که سالها به یک یکپارچگی همیشگی نرسیده بودند. اما در این میان با بر روی کار آمدن چنین فرزندی دیگر هم مادها و هم پارسیان هیچ یک نمیتوانستند که با فرمانروایی کوروش مخالفت کنند و به گونهای سرشتین او را همراهی میکردند, چرا که فرمانروایی هخامنشی را یک فرمانروایی یکپارچه و تقسیم شده میان خود میدانستند.
زندگی نامه کورش
بر پایهی روایت هرودوت (چکیده):" کمبوجبه شاه پارس (پدر کورش) با ماندانا (مادر کورش) دختر آستیاگ شاه ماد ازدواج کرد و از این ازدواج کورش بزرگ چشم به جهان گشود. (در این زمان پادشاهی پارس در انشان و خاندان هخامنش باجگذار ماد بودند.) آشتیاگ خوابهایی که دربارهی دخترش دید که او را وحشت زده کرد. مغان برایش خواب را تفسیر کردند که ماندانا پسری بهدنیا خواهد آورد که جای او را خواهد گرفت. در اینجا بود که آشتیاگ به این اندیشید، زمانی که کودک دخترش به دنیا آمد او را از بین ببرد.
زمانی که فرزند بدنیا آمد کودک را به وزیرش سپرد که او را بکشد. اما وزیر از ترس انتقام ماندانا فرزند را به گاوبان شاه سپرد تا کودک را در کوهستان رها کند تا بمیرد. از قضا زن گاوبان در همان روزها بچه ای مرده زایید و مرد گاوبان کورش را پیش خود نگه داشت و جسد کودک خود را به جای جسد کورش به وزیر داد. پس از آنکه کورش به ده سالگی رسید و پس از یک سری رویدادها آشتیاگ شاه ماد دریافت که کورش زنده است اما این بار با مشورت مغها دریافت که دیگر خطری از سوی کورش متوجه ی او نیست. چندین سال پس از آن که کورش بزرگ شد وزیر آشتیاگ که در همین جریان فرزندش به دست او کشته شده بود نامه ای به کورش میفرستد و از او میخواهد که پدربزرگ خود را برکنار کند و خود پادشاه شود."
اما میدانیم که در نزدیک سال 553 پ م جنگهای میان ماد و پارس آغاز شد که سه سال دنبال شد و کورش که با پارتها و هیرکانیا (تیرههای دیگر آریایی) یکپارچه شده بود توانست آشتیاگ را شکست دهد و در سال 550 پ م هگمتانه (همدان) به دست کورش گشوده شد. کورش پس از آن پدر بزرگ خود آشتیاگ را بخشید و و او را به شوش فرستاد و در همدان اعلان بخشش همگانی کرد و بیشتر بزرگان مادی را بر سر کار خود نگه داشت. همچنین لشکر توانمند ماد نیز که کورش را برادر و همخون آریایی خود میدانستند به خدمت او در آمدند تا با همکاری ایرانیتبارها یکی از بزرگترین و شاید بزرگترین فرمانروایی جهان که برپایهی بخشایش و آزادی دادن به شکست خوردگان بود، ایجاد شود.