تاریخ وطن

متن مرتبط با «نگرش» در سایت تاریخ وطن نوشته شده است

مروری بر کتابِ «دین و نگرش نوین» اثر والتر ترنس استیس

  • صدانت مروری بر کتابِ «دین و نگرش نوین» اثر والتر ترنس استیس مروری بر کتابِ دین و نگرش نوین وحید حلاج      در سال ۱۳۷۷ هجری شمسی که چاپ اول ترجمه فارسی کتاب «دین و نگرش نوین[1]» منتشر شد٬ والتر ترنس استیس[2] در میان جامعه کتابخوانان ایران نویسنده ناشناخته‌ای نبود. پیشتر از او کتاب‌های «فلسفه هگل[3]»٬ «گزیده‌ای از مقالات…[4]» و «فلسفه عرفان[5]» منتشر شده بود و اهل فن با آراء او آشنایی داشتند.      «دین و نگرش نوین» در وهله اول یک گزارش است٬ گزارش یک رویداد٬ گذر از جهان قرون وسطایی که انسان تحت سیطره دین بود به جهان نوین که علم‌گرایی و طبیعت‌گرایی نگرش غالب در آن است. تلاش استیس در بخش اول این کتاب آن است که این گذر را٬ حتی‌الامکان٬ بی‌طرفانه و بدون ارزش‌داوری روایت کند. او سه مفهوم خدا٬ هدف جهان٬ و نظم اخلاقی جهان را به عنوان مفاهیم بنیادی در نگرش قرون وسطایی به جهان می‌داند که تغییر آن‌ها پیامد اصلی جهان‌نگری نوین بود.      باور به وجود خدایی متشخص شاخصه جهان قرون وسطایی است. به گمان استیس خدای آفریننده فقط می‌تواند در معنای حقیقی آن به کار برده شود و این مستلزم انسان‌انگاری درباره خداوند است. «اگر تصورتان از خدا به هر معنایی یک شخص٬ یک ذهن٬ یا یک روح باشد – هرچقدر به نارسایی چنین واژه‌هایی پی ببرید٬ هرچقدر تلاش کنید تا از معانی خام و عادیشان وقتی که بر آدمیان اطلاق می‌شوند٬ اجتناب ورزید٬ چاره‌ای ندارید از اینکه انسان‌انگار باشید٬ چاره‌ای ندارید از اینکه بر حسب برداشت خودتان از اذهان انسانی٬ درباره خدا بیندیشید٬ زیرا مواد دیگری ندارید که با آن‌ها برداشتتان را از او شکل دهید. خلاصه کلام اینکه٬ مفهوم خدا به ناچار و ضرورتاً انسان‌انگارانه است.[6]» بعدها خواهیم دید که استیس, ...ادامه مطلب

  • نگرشی نوین به مطالعۀ همگرایی منطقه‌ای: کردارگرایی و کاربست آن در مطالعات همگرایی اروپا

  • همگرایی منطقه‌ای از مهم‌ترین پدیده‌های بین‌المللی در جهان محسوب می‌شود که همواره در روابط بین‌الملل و مطالعات منطقه‌ای از مجموعه ادبیات نظری خاص برخوردار بوده است. نظریاتی چون فدرالیسم،کارکردگرایی، نوکارکردگرایی، نظریۀ ارتباطات و ... از جمله مهم‌ترین نظریه‌هایی هستند که به‌صورت خاص در پی تشریح چگونگی همگرایی منطقه‌ای در یک منطقۀ خاص هستند.«چرخش کرداری» و یا «کردارگرایی» یکی از آخرین دستاوردهای نظری در روابط بین‌الملل محسوب می‌شود که بسیاری از محققان اقدام به کاربست آن در مطالعات همگرایی منطقه‌ای کرده‌اند. مطابق مبانی اصلی این رویکرد نظری، پدیده‌های بین‌المللی برحسب «کردارهای» روزمرۀ بین‌المللی تحلیل می‌شوند. هستی‌شناسی،معرفت‌شناسی و روش‌شناسی خاص و تکثرگرای این رویکرد نظری موجب شده است تابسیاری از محققان مطالعات اروپا از آن جهت تحلیل و بررسی چگونگی همگرایی در اروپا بهره جویند. به‌همین‌منظور، در مقالۀ حاضر برآنیم تا با تشریح این رویکرد نظری به کاربست آن در مطالعات همگرایی اروپا و توسعۀ آن بپردازیم. براین اساس، پرسش اصلی مقالۀ حاضر این است که کردارگرایی چگونه بر توسعۀ مطالعات همگرایی در اروپا تأثیر گذاشته است؟یافته‌های نوشتار حاضر نشان می‌دهد که مطالعات مبتنی بر کردارگرایی درک سنتی‌تر و ادبیات نظری پیشینی از پویایی همگرایی اروپا را به‌ چالش کشیده است. درحقیقت، کردارگرایی نسل جدید محققان مطالعات اروپا را وادار کرده است تا در رابطه با مفروضات اصلی اتحادیۀ اروپا تجدیدنظر کرده و فراتر از هستی‌شناسی و روش‌های وابسته به نظریه‌های موجود در روابط بین‌الملل به‌صورت عملی و با , ...ادامه مطلب

  • نگاهی نقادانه و سنجش‌‌گرانه درباره‌‌ی نگرش‌‌ها و پیش‌‌فرض‌‌های محمد راسخ در خصوص مفهوم حق و ارتباط آن با مفاهیم موجود در سپهر اخلاق‌‌پژوهی

  • صدانت نگاهی نقادانه و سنجش‌‌گرانه درباره‌‌ی نگرش‌‌ها و پیش‌‌فرض‌‌های محمد راسخ در خصوص مفهوم حق و ارتباط آن با مفاهیم موجود در سپهر اخلاق‌‌پژوهی نگاهی سنجش‌گرانه درباره‌ی نگرش‌ها و پیش‌فرض‌های دکتر محمد راسخ در خصوص مفهوم حق و ارتباط آن با مفاهیم موجود در سپهر اخلاق‌پژوهی سید محمد حسینی[۱] مقدمه دغدغه‌ی نقد نگرش‌های حقوق‌دان محترم، استاد محمد راسخ[۲]، به چند سال قبل بازمی‌گردد؛ زمانی که دانشجوی ارشد حقوق عمومیِ دانشگاه بهشتی بودم و با آثار و تألیفات ایشان به مرور آشنا شدم و به واسطه‌ی علاقه‌ای که به مباحث فلسفه‌ی حقوق و اخلاق داشتم، بارها آثار ایشان را خواندم و ضمن اذعان به اینکه از آثار ایشان بسیار آموختم، اما به واسطه‌ی آشناییِ نسبی‌ای که با حقوق بشر و همچنین فلسفه‌ی اخلاق (به ویژه فلسفه‌ی اخلاقِ کانت) داشتم، همیشه این سؤال برایم وجود داشت که محمد راسخ بنا به چه دلیل و/ یا دلایلی، با استناد به نظام فکریِ کانت در حوزه‌ی اخلاق – که در ادامه به آن اشاره خواهم کرد – مفهوم ”حق“[۳] را جدای از ”اخلاق“[۴] می‌داند و معتقد است ”حق“ نسبت به ”اخلاق“ لااقتضاء و بی‌طرف است- یعنی ربط و نسبتی میان این دو مفهوم در نظام فکری کانت وجود ندارد. برای طرح ادعاهایم مبنی بر اینکه پیش‌فرض ایشان از نظام اخلاقیِ کانت نادرست است، مایلم نگاهی ”سنجش‌گرانه“ نسبت به آراء ایشان داشته باشم. بر این اساس، می‌کوشم با نگاهی به آراء ایشان در خصوص ارتباط و/ یا عدم ارتباط دو مفهوم ”حق“ و ”اخلاق“ در منظومه‌ی فکریِ کانت و، همچنین تقریرات و مدعیات ایشان در سایر حوزه‌های سپهر اخلاق، پیش‌فرض‌های نادرست ایشان را نقد کنم. به طور خلاصه استدلال خواهم کرد که برخلاف پیش‌فرض‌های ایشان، ”حق مدرن“ دارای مبنایی ”اخلاقی“ است و، به, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها