صدانت مقاله «مبنای روانکاوانهی عشق» نوشتهی حمیدرضا یزدانی مبنای روانکاوانهی عشق حمیدرضا یزدانی چکیده: سخن گفتن از عشق کار چندان ساده ای نیست اما نوشتن از آن اگر محال نباشد کمینه بسیار دشوار است. عشق ملموس ترین واژه ایست که انسان شنیده و با آن زیسته است اما حقیقتا عشق چیست؟ در کدامین نقطه انسان عاشق می شود؟ کدامین عامل سبب می شود انسان در وجودش گرمای عشق را احساس کند؟ و مهمتر از آن کدام خط باریک، بین عاشق بودن و دوست داشتن مرزبندی ایجاد می کند؟ در این مقاله بر مبنای آرای فروید و آناکاویِ او از مفاهیمِ “ماتم و ماخولیا” و همچنین تفسیری که ژیژک از آرای فروید و این مفاهیم بدست می دهد، در پی آنیم که درباره چراییِ عشق و نقطه آغاز آن تدقیق دقیق نماییم. در حقیقت در پی یافتن پاسخی برای این سوال هستیم که چگونه یک فرد نیمه گمشده انسان میشود و مهمتر اینکه چگونه می توان این امر را تشخیص داد. پس از این مهم و با نظر به اینکه ربط وثیقِ عشق با حیات دینی انسان انکارناپذیر بوده و میتوان رابطهی انسان با خدای خویش را بارزترین و زیباترین جلوه گاه عشق دانست که انسان را از فرش به عرش می برد و بال پرواز او را فراهم میکند، عاملی که سبب ایجاد شکاف بین عشق الهی و عشق زمینی می شود را مورد واکاوی قرار میدهیم. از این رهگذر پرتویی بر منشا اختلاف عشق زمینی و الهی انداخته و معناداری زندگی انسانی را بررسی می نماییم. کلید واژهها: عشق، ابژه، میل به ابژه، معنای زندگی، امر متعالی مقدمه: سخن گفتن از عشق چندان کار ساده ای نیست اما نوشتن از آن اگر محال نباشد حداقل بسیار دشوار است. بیجهت نبود که مولانا در وصف عشق در مثنوی معنویِ خود می نالید که: هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خج, ...ادامه مطلب