جامعه ایران به کدام گروه نیازمندتر است: نواندیشان دینی یا دینداران معنویتاندیش
جامعه ایران به کدام گروه نیازمندتر است:
روشنفکران/نواندیشان دینی یا دینداران معنویت اندیش
عباسعلی منصوری[۱]
دین و دینداری در جامعه کنونی ایران در وضعیت عجیب و متناقض نمایی است. از یک طرف آمارها و مشاهدات نشان از کم رنگ شدن التزام مردم به مناسک و آداب دینی دارد و دینداری در ظاهر و رفتار و کلام انسان ایرانی به تدریج نقش کم رنگ تری پیدا می کند و میزان نفوذ نهادهای دینی رو به کاهش است.
از طرف دیگر فکر دینی و دینداری همچنان جایگاه مهمی در سپهر اندیشه انسان ایرانی دارد و فرهنگ عمومی و اخلاق فردی و اجتماعی مردم تاثیرات خودآگاه و ناخودآگاه فراوانی از دین می گیرد. به بیان بهتر می توان مدعی شدکه لباس زیرین جامعه ایران همچنان دین است و به راحتی نمی توان این ادعا که ایران همچنان یک جامعه دینی است را نفی نمود. زیرا حداقل در بخش اعتقادات و باورها، اکثریت جمیعت ایران معتقد به معنادار بودن زندگی، خدا، غیب، ماوراء، معاد و… هستند. این امر در میان جوانان و لایه های به ظاهر سکولار هم صادق است.
لذا از یک طرف دین و دینداری جامعه ایران در وضعیتی است که بخاطر نفوذ و گستره آن نمی توان نسبت به آن بی تفات بود یا آن را عنصری کم اهمیت جلوه داد.و از طرف دیگر مشکلات دینداری ( چه در مقام نظر و چه در مقام عمل )در جامعه ایران نشان از این دارد که پروژه اصلاح فکر دینی در جامعه ایران یک پروژه تاریخ گذشته یا کم اهمیت نیست.
اما با توجه به تغییر اوضاع و احوال جامعه ایران و تاریخ اصلاح فکر دینی در صده اخیر و نقدهایی که بر جریان روشنفکری دینی می شود پرسش مهمی که باید در مورد آن بیشتر اندیشید و نوشت این است که در وضعیت کنونی ایران کدام گروه و اندیشه توفیق و امکان بیشتری برای اصلاح فکر دینی دارد.سخن این یاداشت این نیست که جامعه ایران به یک گروه یا جریان نیازمند است و تلاش و دست آوردهای گروه دیگر بی ثمر است. بلکه سخن در اولویت و میزان تاثیر آنهاست.
مدعای این نوشتار این است که در جامعه کنونی ایران دینداران معنویت اندیش تاثیر بیشتری در اصلاح فکر دینی در ایران دارند زیرا نیاز کنونی جامعه ایران در دینداری و دین فهمی بیشتر در انبان ایشان یافت می شود و جامعه کنونی ایران همچون چند دهه قبل آمادگی شنیدن صدای روشنفکران و نواندیشان دینی را ندارد. یعنی گمشده و نیاز او دیگر آن چیزی نیست که جریان ورشنفکری دینی تلاشش را معطوف به آن کرده است.
اما قبل از اینکه وارد توضیح این نکته شوم که چرا دیندران معنویت اندیش شانس و اقبال بیشتری برای اصلاح فکر دینی در ایران کنونی دارند و جامعه ایران آمادگی بیشتری برای شنیدن سخنان ایشان در قیاس با نواندیشان دینی دارد، به اجمال منظورم را از دینداران معنویت اندیش عرض می کنم.
دینداران معنویت اندیش کسانی هستند که در عین اعتقاد به شریعت و مناسک، تلاش می کنند تلقی اخلاقانه – عارفانه ای از دین ارائه دهند. در نگاه این جریان معنویت مهم ترین بخش دین و دینداری است و نقش اجتماعی و سیاسی و قانونگذاری دین را بسیار کم رنگ می بییند. ( نمی توان دینداران معنویت گرا را با جریان سنتی عرفان در جهان اسلام یکی دانست زیرا بین این دو جریان تفاوت های قابل توجهی وجود دارد از جمله اینکه :۱- نگاه پلورالیست گرایانه ایشان آشکارتر است۲- زبان ایشان به دور از اصطلاحات تخصصی و پیچیده بوده و به زبان عموم مردم نزدیک است۳-در عین حال که همچون جریان عرفان سنتی ، مقصد دین و دینداری را دنیا نمی دانند، توجه بیشتری به کارکردهای زمینی و درمانی دین برای همین دنیا دارند۴- تاکید کمتری بر مفاهیمی همچون ریاضت و دنیا گریزی دارندو……) ایشان به وحی و سنت( ولو با قرائت حداقلی) به عنوان منابع معرفت دینی قائل هستند و شریعت و مناسک و آموزه های قطعی مورد تاکید ادیان برای ایشان معنا دار است. و نکته مهم اینکه ایشان در عین حال که در دینداری و دین فهمی گرایش عرفانی و ذوقی دارند، نسبت به مباحث و تلاش فکری نو اندیشان و روشنفکران دینی اطلاع و آشنایی کامل دارند. و هیمن نکته اخیر به ایشان این فرصت را می دهد که بتوانند مخاطب جوانان و نخبگان و به صورت عام تر شهروندان ایرانی قرار گیرند. چه آنکه مخاطبان ایشان را افرادی بی توجه به وجوه عقلانیت دین نمی انگارند.
اما چرا اولیت با دیندران معنویت اندیش است؟
در روزگار و جامعه کنونی ایران دینداری بر مدار طبیعی خود نیست و دینداران نمی توانند با آرامش خاطر سلوک دیندرانه داشته باشند. دینداری در روزگار کنونی ما ایرانیان هم با موانع و پرسش ها نظری متعدد مواجه است و هم سبک زندگی کنونی به گونه ای است که زندگی و عمل نمودن به فهم سنتی از دین را دشوار می کند.
در چنین وضعیتی تلاش روشنفکران دینی کمک کرد که دشواری های زندگی دیندارانه را کاهش دهد و کمک ایشان در چند دهه اخیر بسیار ضروری و در اولیت بود. زیرا کج فهمی ها از دین سبب آغاز سیر ضعف دین و دینداری شده بود
اما در زمانه کنونی که اساس زندگی دیندارانه در معرض خطر است و مشکل مردم تعصب در دینداری و اشتغال به زوائد دینداری و خرافات نیست بلکه مشکل ایشان پرسش ها و شک و تردید های فراوانی است که از هر سو بر دین و دینداری نازل می شود و پرسش ها بیشتر ناظر به بنیادهاو اساس دین و دینداری است تا شاخه ها و تعالیم فرعی آن، تلاش روشنفکران و نواندیشان دینی دیگر آن ثمر و نتیجه دهه ها ی پیشین را ندارد و اولویت آن دهه ها را هم ندارد زیرا در چنین وضعیتی که دین در جامعه ما دارد اگر اصلاح فکر دینی همچنان متمرکز بر روش نقدی و سلبی شود بیشتر به کم رنگ تر شدن دین کمک می کند تا احیای آن. حتی ممکن است تلاش های ایشان ناخواسته سبب روی آوردن مردم به بدیل های دینداری شود.
در چنین زمانه ای که مشکل اصلی در خطر افتادن عقلانیت و اشتغال مردم به حواشی و خرافات دینی نیست بلکه مشکل اصلی بدبینی افراط گونه به دین و دینداری است، اولویت با روشی است که سعی کند با نشان دادن کارکردهای مثبت و کم بدیل دینداری، هم مددی برای دین باشد و هم در راستا و هم داستان با پروژه خرافه ستیزی و تلاش برای تلفیق دیانت و عقلانیت باشد.یعنی تلاش و رویکرد ایشان به گونه ای نباشد که بذرهای عقلانیت گریزی را بیفشاند و تلاش و دست آوردهای روشنفکران دینی را در مخاطره اندازد. بلکه اتفاقا روش ایشان به نوعی ادامه رویکرد نواندیشان دینی باشد.
به نظر بنده نزدیک ترین گروه به روش مذکور روش دینداران معنویت اندیش است.
ایشان به جای تلاش برای اصلاح اعتقادات فقهی و کلامی، سعی می کنند به صورت ایجابی نقاط قوت و کارکردهای دین برای انسان زمانه ما را نشان دهند. سعی می کنند دین و دینداری را به گونه ای معرفی کنند که مردم دین را به عنوان یک عنصر لذت بخش و منشا زیبایی در زندگی نگاه کنند تا به مثابه یک تکلیف و یک ایدئولوژی ناسازگار با فهم و سبک زندگی زمانه. دینداری دیندران معنویت اندیش دیندارییست که مردم را در زندگی روزمره و تعاملتشان به سختی نمی اندازد و دینداری و سلوک ایشان را بیشتر در درون و باطنی می کند تا بیرونی و مناسک محور.
اکنون زمینه پذیرش این نوع نگاه به دینداری در ایرن فراهم تر از هر زمانیست زیرا هم با روان و اندیشه انسان کنونی سازگار تر است و هم تلاش های روشنفکران دینی در چند دهه اخیر زمینه برای برداشت های عرفان مدرانه و تسامح گرا و مقصدگرا را فراهم کرده است.
اقبال فراوان طبقه نخبه به مولوی خوانی و عرفان های شرقی و ترجمه کتاب های معنویت گرای مسیحی و حتی کتاب های روانشناسی مثبت گرا و اقبال مردم و جوانان به روحانیونی همچون (شهاب مرادی، ناصر تقوی، محمدرضا زائری، حسن آقامیری و….) و غیر روحانیونی همچون الهی قمشه ای، صدیق قطبی، بخشی از شواهد این اقبال و پذیرش است.
مشکل اکثریت مردم با دین و دینداری کمتر مشکلات بنیادی،معرفتی و جدی است بلکه شاید بتوان گفت بزرگترین مشکل معرفتی- روانی مردم با دین و دینداری، سخت گیری های دینی و فرو کاستن دین به شرعیات است. مشکل ایشان با دین این است که با نوعی از تبلیغ و فهم دین مواجه هستند که نوعی دینداری نسیه گونه است و لذت و طعم ایمان و دینداری را نمی چشاندو دین بیشتر برای ایشان تبدیل یک بار و تکلیف شده تا یک امر راهگشا و آرامش بخش و درمان کننده درد ها و طلب های روانی ایشان
روش و تعالیم مورد تاکید دینداران معنویت اندیش داروی این ددرد و رنجی است که اکثریت مردم در دینداری با آن مواجه هستند. ایشان با نشان دادن این مطلب که اساسا دینداری به این معنا نیست که فرد به احکام الهی عمل کند و رفتارش را بر شریعت منطبق کند و قائل به چند گزاره در باب خدا و معاد و…. باشد. حتی دینداری اخلاقی زیستن صرف هم نیست،صورت مساله درگیر شدن با فقه و تلاش برای پالایش نظری دائم آن را پاک می کنند و توپ را در زمین دینداران می اندازند. یعنی عامل ضعف و نقص ها به فرد دیندار و وزاویه دیدش بر می گرانند. برعکس روشنفکران دینی که سعی می کنند دین شناسی را به ما آموزش دهند، دینداران معنویت اندیش سعی می کنند روش دینداری و لزوم و فواید آن را به ما نشان دهند .ایشان تمام راه اصلاح یا مهمترین راه اصلاح برای زمانه مارا غرس کردن درخت ایمان و دینداری نمی دانند بلکه راه را عوض کردن دریچه و زوایه دید به دین می دانند.
در واقع در چشم انداز اصلاح گرایانه دینداران معنویت اندیش راه کار پرداختن به وجوه نظری دینداری نیست بلکه پر رنگ کردن و از خفا به آشکار آوردن احادیث و تعالیمی و بخش هایی از دین است که انتخاب درست و مناسب با زمانه مردم را تایید و تشویق می کند. وقتی که مردم باطن دین و وجوه اخلاقی و معنوی دین را تجربه کنند، خود به خود عرفیات،فرعیات و تعالیم تخت بند زمان و مکان دین – که بیشترین چالش را با عقل و علم روزگار دارند- در جایگاه بایسته خود قرار می گیرند و نیازی نیست دائم برای حل چالش های میان دین و علم و فلسفه نظریه پردازی کنیم و با پر رنگ کردن روزافزون بخش های سلبی و نقادانه دین، مردم را به یک دوگانه غیر مطلوب سوق دهیم. یعنی این دوگانه که یا سبب بدبینی مردم نسبت به اصل دین شویم یا سبب بدبینی ایشان به تلاش و دغدغه روشنفکران دینی و در نتیجه ناکام شدن جریان اصلاح دینی و غلبه دین فهمی اخباری گونه شویم.
اساسا روش انبیا هم نشان دادن این امر بوده که ایمانانه و دیندارانه زندگی کردن چقدر زندگی را لذت بخش و معنادار و زندگی اجتماعی را با صلح و هماهنگی بیشتر می کند. ایشان خود در مقام عمل و نظر آینه و نمود خوبی های دینداری بودن تا معلمان منطق و اصلاح کننده خطاهای معرفتی.
اما نکته مهمی که در پایان تذکر آن را لازم می دانم این است که دینداران معنویت گرا را نباید به چشم کسانی نگاه کرده که برای مدتی حال ما را خوب می کنند. بلکه باید ایشان را به عنوان مصلحان دینی نگریست که تلاش می کنند مردم را متوجه مقاصد دین و باطن دینداری و شیرینی و لزوم و ضرورت دینداری کنند.
اما ممکن است این نوشتار این سوء تفاهم را ایجاد کند که دغدغه و مقصد اصلی این نوشتار اساسا اصلاح فکر دینی نیست بلکه دغدغه اصلی دیندر نمودن حداکثری مردم است و واهمه نویسنده گمراه یا بی دین شدن مردم است و چون نویسنده روش دیندران معنویت اندیش را سبب اقبال حداکثری مردم به دین می بیند ، لذا کار ایشان را از حیث اولیت و تاثیرگذاری بر کار روشنفکران دینی مقدم می داند.
برای رفع این سوء تفاهم و اتفاقا برای بهتر فهمیده شدن مقصود اصلی که این نوشتار در پی آن است باید متذکر شوم که گرچه ممکن است کسی به همین علتی که گفته شد روش و تلاش دیندران معنویت اندیش را از حیث اولیت و تاثیرگذاری بر کار روشنفکران دینی مقدم بداند. اما این نگاه مقصد این نوشتار نیست بلکه این نوشتار همچنان دغدغه و پروژه اصلاح فکر دینی را مد نظر دارد. ضمن اینکه کار روشنفکران و نواندیشان دینی هم در اساس و بنیاد خود دغدغه داشتن و تلاش برای حفظ دین و دینداری بایسته است.یعنی ذات حرکت های اصلاح گری برای حفظ دین و دینداری در جهان معاصر است. و تفاوت نواندیشان و روشنفکران دینی با روشنفکران غیر دینی همین است که برای ایشان علاوه بر مهم بودن توسعه و عقلانیت، خود دین هم مهم است
اما توضیح این مطلب که چگونه این نوشتار در راستای بحث اصلاح فکر دینی است این است که از نظر این نوشتار علت اولویت داشتن کار دینداران معنویت اندیش این است که از یک طرف بخاطر وضعیتی که به اجمالا به آن اشاره شد جامعه کنونی ایران گوشش به اندیشه ها و سخنان دیندران معنویت اندیش بازتر است و از طرف دیگر روش و تعالیم ایشان همان مقاصدی که روشنفکران دینی طلب میکنند را برآورده می کند. یعنی نوع دین فهمی و دینداری مورد تاکید و تعلیم ایشان به گونه ای است که هم بخش اخلاقی دین بر بخش فقهی آن غلبه دارد، هم مانع افراط در منسک گرایی و ظاهر پرستی می شود، هم عقلانیت را پاس داشته و از ورود حداکثری دین در عرفیات نهی می کند وهم مدرا و تسامح را به ثمر می آورد. که توضیح مفصل آن نوشتار مستقلی را می طلبد.
ضمن اینکه عنصر قدسیت در فهم و رویکرد دینداران معنویت اندیش بیشتر حفظ می شود و دین شناسی ایشان از تفسیر های سکولارمآبانه و کارکرد گرایانه از دین فاصله بیشتری دارد. و به لحاظ فرهنگی و هویتی پیوند بیتری با سنت دارد.
اما با توجه به تجربه تاریخی ایران و دست آوردهای منفی که دینداری های صوفیانه برای پیشرفت جامعه ایران داشته است، ممکن است در باب این نوع دینداری و اصلاح دینی این واهمه مطرح شود که غلبه این نوع دینداری در ایران سبب فرد گرایی، مسولیت گریزی اجتماعی و دنیاگریزی می شود و آغازی برای انحطاط اقتصادی و بالتبع فرهنگی- فکری در آینده نه چندان دور خواهد شد.
این سوء برداشت برخواسته از مساوی پنداری دینداری معنویت اندیش و دینداری صوفیانه و خانقاهی است. همچنانکه قبلا به اختصار اشاره شد مقصود از دینداری معنویت اندیش دینداری عارفانه و صوفیانه به معنای سنتی و متداول کلمه نیست و اتفاقا معلمان و پیروان دینداری معنویت اندیش از حیث مناسبات ظاهری و سبک زندگی تمایزی از بدنه عمومی جامعه ندارند و دینداری معنویت اندیشانه با هر طبقه و سلیقه و صنف و….. سازگار بوده و مانع هیچ خلاقیت و سلیقه ای نمی شود و این نوع دینداری و دین فهمی میلی به سوق دادن همه به یک سبک زندگی یا مسیر واحد ندارد. چه آنکه قبول تکثر و اختلاف سرشت ها و منش ها از بنیادهای این نوع دینداری است. و همین قبول تکثر سلایق و استعداد ها سبب می شود این نوع دینداری مانع پیشرفت های اقتصادی و فرهنگی نشود. اتفاقا این نوع دینداری آموزه دینی قرابت کفر و فقر را بیشتر مد نظر دارد و فقر و اشتغال های ناشی از آن را مانع از سلوک درونی می داند و کمتر به گشایش اقتصادی و مالی داشتن همچون امری غیر دینی می نگرد.
ممکن است گفته شود که اتفاقا مدعای اصلی روشنفکران دینی هم تاکید بر معنویت و مخالفت با تاکید و گسترش ظاهرگرایی در دینداری است و از این جهت تفاوتی بین ایشان و دیندران معنویت اندیش نیست.گرچه به نظرم نوع دینداری مورد تاکید این دو گروه به لحاظ محتوا و ماهیت اختلاف هایی دارد( از جمله در میزان اهمیت و اولیت به عقلانیت یا معنویت، مهم بودن دغدغه توسعه،…..) اما آنچه سبب می شود که دیندران معنویت اندیش را بر روشنفکران دینی تقدوم و اولویت بخشد آن وجوه مفارق بین ایشان نیست بلکه روش دینداری و دین فهمی ایشان است تا محتوا و فرآورده ها
. عضو هیات علمی دانشگاه رازی[۱]