بررسی تطبیقی نظریه خطای جان مکی و نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی
صدانت
بررسی تطبیقی نظریه'>نظریه خطای جان مکی و نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی
بررسی تطبیقی نظریه خطای جان مکی و نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی
نویسندگان:
امید کشمیری
دانشجوی دکتری فلسفه دین دانشگاه تهران(پردیس فارابی)
محمدرضا امینی
دانشجوی دکتری فلسفه اخلاق دانشگاه ادیان و مذاهب
چکیده
مقاله حاضر کوششی است در راستای تبیین و تطبیق دو نظریه فرااخلاقی «خطا» و «ادراکات اعتباری» ازسوی جان مکی و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی. این مقاله که از حیث روش تحقیق به روش کتابخانهای انجام شده، تلاشی است برای کشف، تحلیل، تبیین و صورتبندی پیشفرضهای ضمنی و مصرَح دو نظریه مهم فرااخلاقی، تحت عناوین «نظریۀ خطا» و «ادراکات اعتباری» که بهترتیب از سوی جان مکی و سیدمحمدحسین طباطبایی طرح شدهاند. از آنجاکه زبان اخلاق، متافیزیک اخلاق، عقلانیت اخلاق و معرفت اخلاقی، برخی از مهمترین پیشفرضهای فرااخلاقی است، در تحقیق حاضر به تحلیل این مؤلفهها میپردازیم. نتیجه مقایسه این است که اگرچه وجه افتراق مهم نظریه اعتباریات با نظریه خطا در یکی از مبانی انسانشناختیِ معرفت اخلاقی این دو نظریه است -که در یکی (نظریۀ اعتباریات) از وجود و اعتبارِ ادراکاتِ اعتباری ثابت که ریشه در طبیعت بشری دارد سخن میرود- با اینحال ناواقعگراییِ اخلاقی در متافیزیک اخلاق، شناختگرایی در زبان اخلاق، واقعگروی اخلاقی در عقلانیت اخلاق و ناواقعگرایی در معرفت اخلاقی از اشتراکات مهم این دو نظریه است.
.
.
منتشر شده در نشریه تأملات فلسفی
دوره ۱۳، شماره ۳۰، صفحه ۵۳۱-۵۶۸، شهریور۱۴۰۲
دریافت فایل PDF این مقاله
.
.
کلیدواژهها: نظریه خطا، نظریه اعتباریات، وجودشناسی اخلاقی، معرفتشناسی اخلاق، عقلانیت اخلاق، زبانشناسی اخلاق.
مقدمه
از جمله مسائل مهم در حوزه فرااخلاق، بحث بود و نبود، و کیفیت اوصاف و معرفت اخلاقی است. در ادبیات تخصصی مباحث فرااخلاقی، این دو مسأله در قالب دوگانههای واقعگرایی/ناواقعگرایی و شناختگرایی/ناشناختگرایی اخلاقی مطرح میشود. دو تن از فیلسوفانی که در این زمینه، نظریهپردازی مبتکرانه و مستقلی داشتهاند، علامه طباطبایی و جی.ال مکی هستند که دو نظریه «ادراکات اعتباری» و «خطا» را ارائه کردهاند. بهزعم نگارندگان، جدا از برخی اختلافات، شباهتهای تأملبرانگیزی که میان آرای ایندو فیلسوف وجود دارد، موجب میشود که ظرفیتهای تئوریک و پراکتیک این دو نظریه روشنتر و قابلفهمتر شود. در هر مقایسهای لازم است که ریشهها و مبانی نظام فکری در مکتب/نظریه را پیش چشم داشت و قبل از هرچیز، از امکانسنجیِ اصل مقایسۀ مذکور سخن گفت. مکی فیلسوفی است که از طبیعتگرایی[۱] دفاع میکند و از همین رو در مواضع فلسفیاش دربارۀ دین [۲]و اخلاق، پای امور فراطبیعی[۳] را به میان نمیآورد. بنابراین، بهنظر واضح میرسد که با وجود این مبنا، موضع مکی در اخلاق یک ناواقعگرایی قوی[۴] باشد. اما درباره موضع علامه طباطبایی چه میتوان گفت؟ آیا میتوان میان دیدگاه مکی بهعنوان فیلسوفی طبیعتگرا با دیدگاه فیلسوف و عارفی فراطبیعتگرا چون علامه طباطبایی وجوه اشتراکی یافت؟ بهگمان ما این مقایسه هم ممکن است و هم موجه. نخست اینکه صِرف اختلافات مبنایی در برخی مبانی (ولو مبانی مهم نظام فکری) موجب نمیشود که شاخههای دیگرِ جهان فکری دو فیلسوف همپوشانی نداشته باشد؛ دوم آنکه ضمنِ عنایت و اشارت به برخی اختلافات این دو نظریه خواهیم دید که نهتنها این مقایسه ممکن است، بلکه این تطبیق مقایسهای برای فهم دیدگاه هردو فیلسوف در قلمرو اخلاق نیز بصیرتافزاست. بنابر توضیحی که خواهد آمد، علامه طباطبایی در طرح نظریه اعتباریات برای نلغزیدن در دام نسبیت، از اعتباریات ثابت سخن میگوید؛ اعتباریاتی که بهاقتضای انسانبودن ما، همیشگی و جاودانند (جوادی، ۱۳۷۴: ۲۳). این دسته از اعتباریات که ریشه در فطرت بشری دارند، مانع از هرهریمذهبی اخلاقی و سستی در بنیان اخلاق میشود. اگرچه به توضیحی که میآید ایشان برای تبیین اختلافنظرهای اخلاقی، در وجه انگیزهبخش زبانِ اخلاق و غیره، به زبان امروزین به ناواقعگرایی اخلاقی نزدیک میشود. ما در این مقاله میکوشیم تا در عین توجه به برخی اختلافاتِ مربوط به زبان رایج در فلسفه اخلاق تحلیلی نظریه اعتباریات را صورتبندی کنیم تا اولاً داوری درباره «امکانِ» مقایسه این دو دیگاه در خصوص اصلِ امکان مقایسه این دو دیدگاه مهیاتر شود، ثانیاً به تأسی از «تعرف الاشیاء بأضدادها/ بأغیارها» بصیرتهای فلسفیِ دو نظریه آشکارتر شود.
علامه در بحث اعتباریات با تفکیک میان ادراکات اعتباری و حقیقی، تصورات محمولی و تصدیقات اخلاقی را از جنس اعتباریات گرفته است. از نظر ایشان، ادراکاتِ حقیقی کلی، همیشگی و قابل تصدیق و تکذیبند و مابهازای خارجی و مستقل دارد و سزاوار برهانسازی است. از سوی دیگر، ادراکات اعتباری نسبی، موقت و غیرضروری است و مابهازای مستقل و خارجی ندارد؛ و چون شرط ضرورت، کلیت و قطعیت را ندارد، شایسته برهانسازی هم نیست؛ ازآنجاکه هیچگونه وصف خارجی و مطابَقی در خارج ندارد، کاذب، اما از جنس دروغهای مفید است (طباطبایی، ۱۳۹۳: ۳۸۸-۳۸۹؛ ۳۹۴-۳۹۵). مفید بودن این اعتباریات نیز بهخاطر فواید عملی آن است. در مقابل، ادراکات حقیقی بههیچوجه به قرادادها وابسته نیست، و خوشآیند و بدآیندهای فردی و اجتماعی -چه پیش از اجتماع و چه پس از اجتماع- گَردی بر دامن حیثیت وجودی و حیثیت معرفتی این سنخ تصورات و تصدیقات نمینشاند.
وانگهی، مکی در حوزه زبان اخلاق برخلاف بسیاری که از شکاکیت اخلاقی[۵] دفاع میکنند و ناشناختگرایی[۶] را هم میپذیرند، شناختگراست[۷] و معتقد به اینکه شهودهای فرااخلاقی ما در زمینه زبان اخلاق به سود صدق و کذب آنهاست و همین که «قابلیت» -و نه «وصول»- تصدیق و تکذیب را دارند، کافی است تا موضعی شناختی -تنها در سطح مفاهیم- برای زبان اخلاق در نظر بگیریم (کشمیری، ۱۳۹۴: ۱). با اینهمه، بهزعم وی، اگرچه زبان اخلاق «قابلیت» تصدیق و تکذیب را دارد، اما چون هیچ گونه وصف اخلاقی در جهان خارج وجود ندارد، همگی کاذب و غلطند. مکی در عینحال معتقد است که فرض وجود این گزارهها و فرافکنی این ارزشهای درونی به ساحت بیرون، به سبب کارگشاییهای عملی و از سر رفع نیاز و مبتنی بر وصول به مصلحت و دفع مفسدت آنهاست (اخوان، ۱۳۹۵: ۱۶۰).
۱- نظریه ادراکات اعتباری
حکما ادراکات را به حضوری و حصولی تقسیم میکنند. در ادراکات حضوری، عین مدرَک نزد مدرِک حضور دارد. در این نوع از ادراک، وساطتِ مفهومی در کار نیست؛ پس در زمره بدیهیات قرار میگیرد. در ادراکات حصولی، نه خود مدرَک، بلکه صورت و ماهیت آن نزد عالم، حضور دارد. علوم حصولی، خود به حقیقی و اعتباری تقسیم میشوند.
۱-۱-۱- ادراکات حقیقی
مراد از ادراکات حقیقی، آن دسته از دریافتهایی است که بهطور مستقیم ناظر بر حقایق موجود در عالم است و به رفتارها و اعمال و افعال ارتباطی ندارد (طباطبایی، ۱۳۷۰: ۲۸۳). در واقع، این سنخ از معارف در قلمروی عقلانیت نظری است و شامل عقلانیت عملی با انواع شقوق آن نمیشود. این ادراکات از اموری سخن میگویند که بود و نبود و کیفیتشان درگرو خوشآیند و بدآیند آدمی نیست و از طریق حواس پنجگانه به دست میآید. تصورات ذهنی همان مفاهیم حقیقی هستند که ذهن با التفات به خارج، آنها را گرفته است، بهطوریکه هیچ اثری از آثار موجود خارجی بر آن بار نمیشود. بنابراین، تا در ذهن است، لفظ «ادراک» بر آن اطلاق میشود؛ از همینروی چون ناظر به موجودی در عالم خارج است که دارای آثار واقعی است، «حقیقی» نام میگیرد. به این معنا که تا چیزی در خارج نباشد، ذهن ما قادر به چنین ادراکی نیست (شریعتی نجفآبادی، ۱۳۹۰: ۲۵۰).
۱-۱-۲- ادراکات اعتباری
از نظر علامه طباطبایی، زندگی اجتماعی نهتنها بدون اعتباریات غیرممکن است، بلکه هر انسانی در ابتداییترین و ضروریترین نیازهای خود، خواسته یا ناخواسته، دست به اعتبارسازی میزند (اولیایی، ۱۳۸۹: ۹۷؛ طباطبایی، ۱۳۸۸: ۲۵۵). تا آنجاکه میتوان گفت اعتباریات، لازمه هر فعل ارادی است. او در تعریف ادراکات اعتباری میگوید: «این عملِ فکری را میتوان تحدید کرد و گفت عمل نامبرده این است که با عوامل احساسی، حد چیزی را به چیز دیگری بدهیم؛ بهمنظور ترتیب آثاری که ارتباط با عوامل احساسی خود دارند» (طباطبایی، ۱۳۹۰، الف: ۱۱۶). یعنی چیزی را که واقعاً مصداق مفهومی نیست، مصداق آن قرار دهیم تا آثار را در عمل بر آن مترتب سازیم. این عمل ذهنی تنها در ظرف عمل قرار دارد، چون ورای تأثیر و تأثر خارجی معنا نمییابد و اعتباری صورت نمیگیرد.
اعتبار، عمل است؛ عملی که از معتبِر صورت میگیرد و نیاز به هدف دارد. اگرچه این هدف مابهازایی در عالم خارج ندارد. اما باید توجه داشت که مقصود از عمل اعتبار، وصف موضوع یا محمول نیست، بلکه وصف قضیه و در واقع، حکم است (کشمیری، ۱۳۹۴: ۶).
از مفهومِ «اعتباری» دستکم پنج معنا مراد میشود: (۱) اعتباری در علوم اجتماعی (طباطبایی، ۱۳۸۵: ۲۰۱)؛ (۲) اعتباری در علوم عقلی (اعتباری بهمعنای مقولات ثانیه)؛ (۳) اعتباری در مقابل اصیل؛ (۴) اعتباری بهمعنای وجود وابسته؛ (۵) و اعتباری بهمعنای تحقق در ظرف عمل. معنای اخیر از اعتباریات است که در نظریه ادراکات اعتباری در مقاله ششم از اصول فلسفه و روش رئالیسم مورد نظر علامه است. طبق این معنا، اعتبار یعنی تصور یا تصدیقی که خارج از ظرف عمل محقق نمیشود و در حقیقت چیزی جز استعاره نیست (طباطبایی، ۱۳۹۰، د، ج ۳: ۱۵۳). اینگونه ادراکات برای اهداف فردی و اجتماعی در طول زندگی ساخته میشوند. بنابراین، با صِرف اندیشههای حقیقی هیچ اراده و فعلی از انسان صادر نمیشود. در مقابل، بدون معارف اعتباری که پیش از هر عملی پدید میآید نیز هیچ فعلی از انسان قابل صدور نیست (نبویان، ۱۳۹۰: ۱۲۱-۱۲۲).
ازآنجا که این مقاله در پی سویههای ارزشی و اخلاقی مبحث اعتباریات است، بخشهایی را که در بر گیرنده این سویه باشد، بیشتر بررسی میکنیم. بنابراین، شایسته است که به معناشناسی این بخشها، محل استعمالشان، حقیقی یا اعتباریبودنشان و دلایل علامه نیز مستقلاً پرداخته و به تقسیمات اعتباریات از این جهات نیز اشاره کنیم.
۱-۳-۱- اعتباریات بالمعنی الاعم و الاخص
اعتباریات بالمعنی الاعم در مقابل ماهیات قرار میگیرد و از آن به انتزاعیات نیز تعبیر میشود. اعتباریات بالمعنی الاخص نیز اعتباریاتی عملی است که انسان آن را در مقام عمل ایجاد میکند (طباطبایی، ۱۳۹۰، الف: ۱۲۳). منظور علامه نیز در بحث ادراکات اعتباری قسم دوم است.
۱-۳-۲- اعتباریات ثابت و اعتباریات متغیر
بنا بر نظر علامه، اعتباریات بالمعنی الاخص، معلول احساسات و انگیزههای متناسب با قوای فعاله است و از جهت ثبات و عدم ثبات نیز تابع آنهاست. از آنجا که احساسات به دو دسته ثابت و متغیر تقسیم میشود، بالتبع، ادراکات اعتباری نیز به دو دسته ثابت و متغیر تقسیم میشود ( ، ۱۳۶۳: ۱۳۸؛ طباطبایی، ۱۳۹۰، الف: ۱۲۳). استدلال او برای این مدعا، رجوع به گرایشات فطری است. وی یادآور میشود که گرایش به خوب و گریز از بد، بهشکلی فطری در انسان وجود دارد و از این بحث نتیجه میگیرد که با توجه به گرایشهای ثابت فطری، اعتباریات مربوط به آنها نیز ثابت است و گرایشهایی که تابع شرایط و غیرفطری است، سبب ساختن اعتباریات متغیر میشود (طباطبایی، ۱۳۶۲: ۱۳۷-۱۴۰).
۱-۳-۳-اعتباریات پیش و پس از اجتماع
انسان در اجتماع باشد یا نباشد، در هر حال، برخی از اعتبارسازیها تعطیل نمیشود. «ساختن علوم اعتباریه معلول اقتضای قوای فعالۀ طبیعی و تکوینی انسان میباشد و روشن است که فعالیت این قوا یا پارهای از آنها محدود و بسته به اجتماع نمیباشد. طبق دیدگاه علامه طباطبایی اعتباریات با نخستین تقسیم به دو قسم منقسم میشوند: ۱- اعتباریات پیش از اجتماع؛ ۲- اعتباریات بعد از اجتماع» (طباطبایی، ۱۳۹۳: ۲۰۲؛ طباطبایی، ۱۳۹۰، الف: ۱۲۵). وجه تمایز این دو نوع، آن است که اعتباریات پیش از اجتماع به شخص انسانی متکی است؛ اما اعتباریات پس از اجتماع، قائم به جمع است (شریعتی سبزواری، بیتا، ج ۲: ۳۰۵-۳۰۶). تفاوت دیگر آن است که، انسان در هر تماسش با فعل، از اعتباریات پیش از اجتماع گزیری ندارد و با اصل ارتباط طبیعت انسانی با ماده در فعل، آنها را بهوجود میآورد؛ از اینرو هیچگاه از میان نرفته و تغییری در ذاتشان پیدا نمیشود؛ برعکسِ اعتباریات پس از اجتماع (طباطبایی، ۱۳۸۵: ۳۲۲).
۳-۲-۱- اعتباریات قبل از اجتماع
اعتباریات قبل از اجتماع به چند دسته تقسیم میشوند:
۱-۳-۲-۱- اعتبار وجوب (باید)
این اعتبار در واقع همان ضرورت موجود در «باید» است و «باید» در اینجا بهمعنای ضرورت است (مصباح یزدی، ۱۳۸۶: ۵۳). هر موجود زنده، میان خود و افعالش قرار دارد. بنابراین، هر فعلی که از جانب فاعلی صادر میشود، با اعتقاد به اصل وجوب صادر است (طباطبایی، ۱۳۹۰، الف: ۱۲۴). البته باید در نظر داشت که مقصود از ضرورت در اینجا ضرورت فلسفی است نه منطقی. برخلاف ضرورت منطقی که ناظر به ساحت ذهن است، ضرورت فلسفی ناظر به عالم وجود است (کشمیری، ۱۳۹۴: ۱۵).
۱-۳-۲-۲- اعتبار حُسن و قبح
خلقت آدمی بهشکلی است که آنچه را ملایمت با طبعش دارد، بهسوی خود جذب و آنچه را تنفر با طبعش دارد، دفع میکند. بنابراین، «خوبی» و «بدی» بهمعنی همان ملایمت و عدم ملایمت با قوای ادراکی است که در همه انسانها وجود دارد (طباطبایی، ۱۳۷۴: ۲۰۴). اعتبار حُسن و قبح که بهتعبیر علامه «زاییده بلافصل وجوب است» (طباطبایی، ۱۳۹۳: ۲۰۳) همچون «باید» و «نباید» از زمره اعتباریات عمومی پیش از اجتماع است (طباطبایی، ۱۳۷۴، الف: ۱۷۳؛ طباطبایی، ۱۳۹۰، الف: ۱۲۷).
در باب متافیزیک اخلاق و بحث ذاتی یا عقلیبودن حُسن و قبح که یکی از درازدامنهترین مباحث میان دو جریان اشاعره و معتزله است (فنایی، ۱۳۸۴: ۲۳)، علامه اگرچه حُسن و قبح عقلی را تأیید کرده و موضعی شناختگرایانه و فرادینی در معرفتشناسی اخلاق دارد، اما در باب وجودشناختی، موضعی شبیه اشاعره اتخاذ کرده و جهان را خالی از واقعیات اخلاقی میداند. او دلایلی را به سود اعتباریبودن حُسن و قبح میآورد، از جمله اینکه: (۱) خوبی و بدیِ اخلاقی در جوامع و نیز افراد گوناگون فرق میکند؛ بنابراین، نسبی است (جوادی، ۱۳۷۵: ۱۸۶-۱۸۷)؛ (۲) دلیل دیگر اینکه وقتی در فعلی «باید» اعتبار میشود، یعنی آن فعل «حَسَن» بهنظر میآید و این ملایمت، اعتباری است (شریعتی سبزواری، بیتا: ۲۸۰) وگرنه ضروریالصّدور یا دائمالصدور میشد، در حالیکه چنین نیست (سرایی، ۱۳۹۱: ۶۰)؛ (۳) استدلال دیگر این است که وصف امور اعتباری، حتماً اعتباری است (طباطبایی، ۱۳۹۳: ۲۰۳).
۱-۳-۲-۳- اعتبار انتخاب اخف و اسهل
هرگاه آدمی بر سر چندراهی قرار بگیرد که همه آن راهها به نتیجه واحدی ختم شود، اما برخی از آن مسیرها دشوارتر و برخی آسانتر باشد، مسیر کمهزینهتر و سهلالوصولتر را انتخاب میکند (طباطبایی، ۱۳۹۰، الف: ۱۳۹). این اعتبار که بیانی دیگر از عقلانیت ابزاری[۸]ست، طبق نظر ایشان، ریشه در سرشت بشر دارد. علت این نوع اعتبار نیز آن است که کار پرزحمت گرچه متعلَق قوای فعاله قرار میگیرد، اما طبیعی است که با قوای فعّاله سازگاری ندارد. نتیجه این که وجوب کار پررنج، نزد قوه فعاله در صورت و به شرطِ غیابِ کار کمرنج است، و در غیر اینصورت، گرایش به کار سبک پیدا میکند. بر همین اساس، بسیاری از اعتباریات در جمیع شئون انفرادی و اجتماعی انسان دچار تغییر و تحول گشته است. مثلاً انسان اولیه برای رفع گرسنگی، گوشت خام و علف میخورد، ولی انسان امروزی فقط به فکر سیرشدن نیست و همین منجر به پیچیدگی زندگیاش شده است (طباطبایی، ۱۳۹۳: ۲۰۳).
۱-۳-۲-۴- اصل استخدام و اجتماع
انسان هرآنچه را که موجب رسیدن به اهداف و غایاتش شود، استمداد میکند. بنابراین، روشن است که این اصل، جزو اعتباریات قبل از اجتماع است و اساساً سرّ تشکیل اجتماعات و حتی اعتبارات زاییده آنها محصول این اصل است؛ چراکه اگر اصل استخدام نبود، اجتماعی هم در کار نبود (طباطبایی، ۱۳۹۳: ۲۰۵؛ طباطبایی، ۱۳۹۰، ب: ۲۹۴).
۳-۲-۲- اعتباریات بعد از اجتماع
از آنجاکه تعداد این دسته از اعتباریات بیش از آن است که بتوان به تمامی آنها پرداخت و نیز به سبب آنکه پرداختن به این بخش از اعتباریات، خارج از رسالت این مقاله است، از توضیح آن خودداری میشود
۱-۴- مقومات ادراکات اعتباری
حال ضروری است تا به ویژگیها و مؤلفههای این نظریه بپردازیم. لازم به ذکر است که این مؤلفهها همگی از مقومات نظریه اعتباریاتند و اعتباریات اخلاقی را که قسم خاصی از اعتباریات است نیز شامل میشود.
۱- ویژگی ممتاز ادراکات حقیقی این است که در خارج، مصداق نفسالامری و واقعی دارد و میتوان صدق و کذبشان را سنجید؛ اما اعتباریات هیچگونه مطابَق نفسالامری و خارجی ندارد (کنگره فرهنگی بهمناسبت سالگرد رحلت علامه طباطبایی، ۱۳۶۳: ۱۵۱)؛ برای مثال، گزاره «راستگویی، خوب است» گزارهای است که اولاً هیچگونه ظرفی برای تعیین صدق و کذبش ندارد و اساساً صدق و کذببردار نیست؛ ثانیاً رابطه بین موضوع و محمول، امری اعتباری و تابع اعتبار گوینده است.
اما همانطور که پیشتر گفته شد، از نظر علامه، ادراکات اعتباری از جنس قضیه[۹] هستند، نه شبهقضیه (سروش، ۱۳۷۰: ۳۴۶)؛ بنابراین، صدق و کذببردار است. درست است که در نظر ایشان بهجای سخنگفتن از صدق و کذب این ادراکات، باید از لغویت یا عدملغویت آنها سخن گفت (طباطبایی، ۱۳۹۳: ۱۷۴)، اما طبق تبیینی که از سرشت این قضایا میکنند، اگر این گزارهها را به خارج عرضه کنیم، کذبشان آشکار میشود. به بیان دقیقتر، امکان صدق[۱۰] دارند اما ارزش صدق[۱۱] ندارند. این همان اشتراک مهمی است که این دیدگاه با نظریۀ خطای مکی دارد که در بخش مقایسۀ این تحقیق به آن میپردازیم.
علامه برای روشنشدن این نکته مهم از استعارات ادبی یاری میجوید (طباطبایی، ۱۳۹۰، ج، ج ۸: ۵۴). طبق تحلیلی که ایشان از ادراکات اعتباری دارند، این نوع از ادراکات از جنس و سنخ استعارات هستند و از آنجاکه در استعارات اساساً صدق و کذب منطقی یا معرفتشناختی موضوعیت (و حتی طریقیت) ندارد، این دسته از ادراکات نیز چنین هستند. البته ناگفته پیداست که در انواع استعارات، ما در پی تهییج مخاطب و برانگیختن وی هستیم و مقصود و هدفی عملی داریم و این همان نکتهای است که باید در تحلیل سرشت اعتباریات در نظر داشته باشیم (طباطبایی، ۱۳۹۳: ۱۵۸-۱۵۹). بنابراین، از ملاحظه فوق برمیآید که توجیهی که در پس و بن این نوع عمل نهفته است، رسیدن به فایده و گرفتن نتایج عملی است. بههمین خاطر، «اگر دانشمندی از نقطهنظر واقعبینی به تمییز و شناخت مطابقت و عدم مطابقت مفاهیم و تشخیص صدق و کذب قضایا با این مفاهیم و قضایای استعاری روبهرو شود، مفردات آن را غیرمطابق با مصادیق و مرکبات [تشخیص خواهد داد] و قضایای آنها را کاذب. زیرا مطابَق خارجی کلمه «شیر» جانور درنده میباشد نه انسان، و مطابق واژه «ماه» کُرهای آسمانی است، نه خوبروی زمینی» (طباطبایی، ۱۳۹۳: ۱۶۰). علامه برای نشاندادن این که بین این دو نوع «عدم مطابقت» تفاوت جدی برقرار است، ملاکی برای تمیز آنها ارائه میکند. او این ملاک را «تأثیرگذاری احساسی-عاطفی» که آثار خارجی و حقیقی دارد، میداند. بنابراین، «دانشمند مزبور میان این دو نوع غلط و دروغ، فرقی خواهد دید و آن این است که غلط و دروغ واقعی اثری ندارد، ولی غلط و دروغ شاعرانه، آثار حقیقی و واقعی دارد، زیرا تهییج احساسات درونی و آثار خارجیِ مترتب بر احساسات درونی را بهدنبال خود دارد» (طباطبایی، ۱۳۹۳: ۱۶۱-۱۶۲).
۲- از آنجاکه سرشت احساسات بر عدم ثبات است و امکان قبض و بسط همواره وجود دارد، بالتبع، احکام و گزارههای مبتنی بر آنها نیز تا زمانی برقرارند که خود این احساسات وجود داشته باشند، در غیر این صورت، آن احکام و گزارهها سالبه بانتفاء موضوع خواهند شد (اولیایی، ۱۳۸۹: ۱۳۶).
۳- به ادراکات و افکار عملی و اعتباری کلمه «وهمی» نسبت داده میشود؛ زیرا هیچیک از آن ادراکات، تصویر امری واقعی نیست و از حقیقتی نفسالامری حکایت نمیکند و مصداقی جز آنچه انسان در ظرف توهم خویش فرض نموده، ندارد (طباطبایی، ۱۳۸۵: ۲۳۳). از سوی دیگر، علامه طباطبایی در مقاله پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم در بحث علم و ادراک معتقد است که امکان ندارد ذهن از پیش خود و بهصورت کاملاً جعلی و ابداعی تصویری بسازد، اعم از آنکه آن تصور مصداق واقعی داشته باشد (حقایق) یا نداشته باشد (اعتباریات).
۴- گرچه این مفاهیم و معانی حقیقی و واقعی نیستند، اما از آنجاکه فلسفه پیدایش آنها مطلوبات عملی است، دارای تأثیرات واقعی و خارجیاند. بنابراین میتوان چنین گفت که اگر یکی از این معانی وهمیه را فرض کنیم که اثر خارجی نداشته باشد، از نوع این معانی نبوده و غلط حقیقی یا دروغ حقیقی و لغو خواهد بود. حال آنکه این معانی هیچگاه لغو نیستند (طباطبایی، ۱۳۸۵: ۱۶۱).
۵- این سنخ ادراکات چون زاییده عوامل احساسی هستند، نمیتوانند با معارف حقیقی ارتباط داشته باشند. بهعبارت دیگر، ادراکات اعتباری نمیتوانند با ادراکات حقیقی «ارتباط تولیدی» پیدا کنند. در واقع، این قانونِ منطقی یکی از مهمترین آموزههای قوانین تفکر است. در توضیح ارتباط تولیدی باید گفت ذهن برای آنکه مجهولی را معلوم سازد، معلومات و دانشهای قبلی خود را وسیله ساخته و مجهول را تبدیل به معلوم میسازد و از این راه بر معلومات خویش میافزاید و پیشروی ادامه پیدا میکند. اما راجع به امکان ارتباط تولیدی میان ادراکات باید گفت که نظر مشهور قدما در باب رابطه میان معارف حقیقی این است که رابطه تولیدی تنها میان دو یا چند ادراک حقیقی ممکن است. اما از آنجا که در ادراکات اعتباری، رابطه بین دو طرف قضیه، قراردادی و فرضی است و اعتبارکننده برای دستیابی به هدفی، آن را جعل کرده است، تنها قاعده عقلانی که در اعتباریات بهکار برده میشود، لغویت و عدم لغویتِ اعتبار است (رمضانی، ۱۳۸۷: ۱۷۴). بنابراین، اگرچه این قضایا شایسته برهانسازی بهمعنای خاص آن نیستند، اما به این معنا نیستند که شأن و کارکردی در قلمرو اخلاق ندارند؛ چراکه میتوان از توجیه عملی و نقش انگیزشی-هیجانی این گزارهها سخن گفت. ویژگیای که یکی از معضلات پیشِ روی واقعگرایان اخلاقی است و طبق نظر ناواقعگرایان امکان تبیین این ویژگی برای رئالیستها مهیا نیست؛ زیرا در گزارههای اخباریِ محض، بهسختی میتوان وجه برانگیزاننده ایندسته قضایا را تبیین کرد.
۲- نظریه خطا
ناواقعگرایی اخلاقی تقریباً با آرای «آیر» که از اعضای معروف حلقه پوزیتویستی وین بود، شروع شد و «جورج ادوارد مور» هم ناخواسته زمینه گسترش آن را فراهم کرد (توکلی، ۱۳۹۱: ۷). عمده انتقادات به واقعگراییِ اخلاقی از مواضع پوزیتویستی نشأت میگیرد. طرد واقعگرایی اخلاقی مشکلاتی داشته که یکی از آنها ناسازگاری با شهودات اخلاقی و متعارف آدمیان است؛ بهطوریکه هنوز پرسشهای بیپاسخی داشت. چنین نقد و اشکالاتی، آنها را بر آن داشت که تفسیری جدید از زبان اخلاق ارائه کنند. از همین روی، آنان ساختار زبان اخلاق را قضیهنما دانستند؛ یعنی در ظاهر گمان میکنیم که اینها گزاره هستند، اما در حقیقت، ساختارِ شبهقضیهایِ اخلاق به این توهم دامن زده که حقایقی اخلاقی در جهانِ پیرامونی وجود دارد و «این گمان باطل باعث شده که فلاسفه اخلاق بهقصد دستیابی به این حقایق به تلاشی بیهوده و باطل برخیزند. حال آنکه، جملات اخلاقی یا از سنخ انشائیاتند یا اساساً فعل گفتاریاند؛ و در هرحال فاقد ارزش صدقند» (همان: ۸). اما این پاسخ، توالیِ فاسدی نیز داشت که از چشم واقعگرایان پنهان نماند؛ ناسازگاری و توالی فاسدی ازجمله اینکه این تلقی از زبان اخلاق با کارکردهای آن در منطق -کارکردهایی که جز با پذیرش وجه اِخباری این زبان قابلتوجیه نبود- همخوانی نداشت (همان). در این میان «جان مکی» سعی داشت تا در عین حفظ باور به ناواقعگرایی، بهنحوی از ناسازگاریهایی که از سوی واقعگرایان مطرح میشد، مصون بماند. او در حوزه زبان اخلاق برخلاف دیگر ضدواقعگرایان موضعی شناختاری اتخاذ کرد و معتقد شد که این قضایا همگی معطوف به صدق هستند. به عقیده او، از آنجاکه هیچ خاصه اخلاقی وجود ندارد که این گزارهها به توفیق دست یابد، همگی آنها بهنحوی نظاممند، به شکست میانجامند. بنابراین، او در عین اعتقاد به شناختگروی، همچنان به رأی خود در خصوص متافیزیک اخلاق پایند است و نظریه خطا اینچنین از دست بسیاری از انتقادات میگریزد (کشمیری، ۱۳۹۴: ۲۷).
نظریه خطا در واقع مسیری است که میگوید ما با دوراهیِ ناواقعگرایی و ناشناختیگروی روبهرو نیستیم، بلکه میتوان در باب متافیزیک اخلاق، از راه سومی سخن گفت که نه موضعی ناشناختگروانه است و نه موضعی واقعگروانه. برخی از استدلالهای مکی که بهسود خالیبودن جهان از ارزشها طرح شده، بین دیگر ضدواقعگرایان مشترک است و برخی نیز بهصورت مستقل و مجزا از ابتکارات اوست. مجموعه استدلالهای «غرابت ارزشها» را میتوان نظریه خاص مکی دانست.
مکی برخلاف نظر جمهور شکگرایان اخلاقی، در حوزه زبان اخلاق شناختگرا[۱۲] است و صدق و کذبپذیری[۱۳] احکام و گزارههای اخلاقی را موجه میداند (اخوان، ۱۳۹۵: ۱۴۸). او در عینحال قویاً از موضع ناواقعگرایی دفاع میکند (Risberg, 2020: 1). او باور به صدق را مشروط به وجودداشتن وصفی در خارج بهعنوان مطابَق گزاره میداند و چون معتقد است که هیچ وصف اخلاقی[۱۴] در جهان خارج یافت نمیشود، تمام این گزارهها در قلمروی اخلاق خطا و غیرمطابَق با واقع است (Miller, 2003: 116 -117؛ میانداری، ۱۳۹۰: ۶۸). او همچنین ذهنیگرایی اخلاقی[۱۵] را مطرح و از آن دفاع میکند. البته وی به این نکته مهم توجه میکند که مدل ذهنیگراییای که او از آن دفاع میکند، متفاوت از ذهنیگراییِ متداول در ادبیات فیلسوفان تحلیل زبانی است. بهعقیده وی، ذهنیگرایی متداول، عمدتاً ناظر به تحلیلهای معنایی و زبانی است، در حالیکه موضع او دفاع از نوعی ذهنیگرایی هستیشناسانه است که در تقابل با عینیتگرایی اخلاقی است (Mackie, 1977: 18). او همچنین مکانیسم و فرآیند اعتبارسازی را در آدمیان، در عرصه اجتماع نیز شرح و تبیین میکند که بهعقیده او همگیِ این ارزشها و قواعد اخلاقی برساخته آدمیان است و برای رفع حاجات عملی انسانهاست (Mackie, 1977: 199).
۱-۲-۱- وابستگی صدق به وجود وصف اخلاقی
مکی معتقد است که عمل عینیسازی اگر در راستای مطلوبات ما باشد، میتواند معتبر باشد. بنابراین، این تبیین دستکم در بر دارنده دو نکته اصلی است: اول اینکه ما در باورهای اخلاقی تا زمانیکه مطلوبات ما را برآورده کنند، موجهیم و توجیهی که به سود این اعتبار آورده میشود، همان توجیه عملی[۱۶] است؛ دوم آنکه ما در اینجا، «خوبی» را از جای اصلی خود -که همان مطلوبیت و خوشایند ماست- جدا کردهایم و در جایی بهکار بردهایم که واقعاً جای آن نیست؛ ولی ما در این فرآیند موجه هستیم؛ زیرا بخش مهم این فرآیند، اقتضائات و الزامات زندگی اجتماعی است (Mackie, 1977: 199).
۱-۲-۲- تفاوت روش تحلیل گزارههای عینی و مفهومی
مکی معتقد است که اگرچه از توصیفات اخلاقی نمیتوان نتیجه وجودشناختی گرفت، اما فلسفه تحلیلی اخلاق متأخر عمدتاً مشتغل به تحلیلهای زبانی است و احکام مربوط به تحلیلهای مفهومی[۱۷]با تحلیلهای عینی[۱۸] [هستیشناختی] را یککاسه کرده است، در حالیکه باید مقام تحلیلهای زبانی را از تحلیلهای وجودشناختی از یکدیگر بازشناخت (مکی، ۱۳۷۹: ۱۹۷). او تصریح میکند که از موضع شخصیگرایی در حیطه ارزشها، نه بهعنوان ایدهای زبانی، بلکه بهمثابه نظریهای هستیشناختی دفاع میکند؛ چراکه شخصیگرایی در فراخلاق، عمدتاً ناظر به تحلیلهای معنایی و زبانی است و این برای او موضوعیت ندارد و مباحث خود را حول کمّ و کیف و بودونبود ارزشهای اخلاقی پیش میبرد (Lossau, 2022: 12). با اینحال، بحث او درباره زبان اخلاق در پروژه او، از آن جهت اهمیت دارد که بیشتر به هستیشناسی ارزشها مربوط میشود. او در حیطه زبانشناسی اخلاق معتقد است که اگرچه هیچگونه وصف عینی در خارج وجود ندارد تا برای سنجشِ صدق و کذب احکام اخلاقی به آنها مراجعه کنیم، اما قراردادهای زبانیِ ما به سود شناختیبودن زبان اخلاق[۱۹] فتوا میدهد. نتیجه اینکه، از نظر مکی، شناختگرایی با ناواقعگرایی[۲۰] قابل جمع است (اخوان، ۱۳۹۵: ۱۵۰) و بهعقیده او، اینکه آدمیان باورهای اخلاقیای دارند که دلالت بر خارج میکند، با این نظر که تمامی این باورها خطا/کاذب هستند، سازگار است (McCord, 2010: 467).
۱-۲-۳- عدم تدارک ارزشهای عینی اخلاقی در ساختار جهان
از نظر مکی، در جهان، مطلقِ ارزش ازجمله ارزشهای اخلاقی وجود ندارد. او برای اثبات این مدعای هستیشناسی[۲۱] بهطور کلی از دو استدلال بهره میگیرد: غرابت ارزشها و استنتاج از راه بهترین تبیین و اختلافنظر اخلاقی (ازآنجاکه استدلال از راه بهترین تبیین و نیز استدلالِ توسل به اختلافنظر، موضوعی یکسان دارند، آن را در بخش دیگری توضیح خواهیم داد) که شرح مختصر هریک در پی میآید:
۱-۲-۳-۱- برهان غرابت ارزشها[۲۲]
این برهان شامل چهار استدلال مجزاست: غرابت ارزشهای عینی اخلاقی،[۲۳] غرابت شیوه شناخت ارزشهای عینی اخلاقی،[۲۴] غرابت ترتب[۲۵] اوصاف اخلاقی بر ویژگیهای طبیعی و غرابت ویژگی انگیزهبخشیِ دادههای طبیعی[۲۶] ((Mackie, 1977: 38-41.
۱-۱-۳- غرابت ارزشهای عینی اخلاقی
ارزشهای اخلاقی با چیزهایی که پیرامون خود تجربه میکنیم، متفاوت است (Olson, 2014: 85). بهعقیده مکی، ارزشهای اخلاقی بر فرضِ وجود اموری کاملاً متفاوت از سایر موجودات/واقعیاتی است که با آنها مأنوس هستیم. بنابراین، این ارزشها اموری غریب و نامعمولند ((Mackie, 1977: 38.
۲-۱-۳- غرابت شیوه شناخت ارزشهای عینی اخلاقی
انسان برای شناخت احکام اخلاقیِ باید راه غیرمتعارفی را در پیش بگیرد (Fanaei, 2003: 12). این مسیرِ معرفتی بهوسیله ادراک اخلاقی[۲۷] یا شهود[۲۸] باید میسر شود. اما چنین مسیری متمایز از راههای معمول کسب شناخت است (Mackie, 1977: 38). بنابراین، بهجای توسل به روشهای غریب، بهتر است معتقد باشیم که ارزشهای اخلاقی اساساً وجود ندارد. در واقع، چون یکی از پیشفرضهای مهم مکی طبیعتگرایی است، برای او تنها باورهای حاصل از تجربه حسی معتبر است. پیشفرض دیگر او این است که اگر کسی قائل به باورهای عینی اخلاقی با متعلقات اخلاقی باشد، ناگزیر است که قوه و راه معرفتی مجزایی را نیز مفروض بگیرد. بنابراین، بهخاطر این دو پیشفرضِ ناآزموده، وی باور به ارزشهای اخلاقی را از حیث معرفتی مایه شگفتی بداند.
۳-۱-۳- غرابت ترتّب اوصاف اخلاقی بر یافتههای طبیعی
به نظر وی، با فرض وجود ارزشهای اخلاقی، نحوه اتصافِ اوصاف ارزشی بر طبیعی/غیرارزشی امری غیرقابلفهم و تبیین است. برای مثال، وقتی شکنجه را امری اخلاقاً قبیح/ناروا/رذیلانه میدانیم، نحوه ارتباط و ترتب رذیلتمندی/قباحت/ناروایی با فعل طبیعیِ «شکنجه» عجیب است. منظور از امور طبیعی این است که «بهلحاظ علمی در یک جهانبینی طبیعیانگارانه جای بگیرد» (Olson, 2014: 88). بر همین اساس است که مکی هرگونه انتساب و ارتباط اوصاف اخلاقی با دادههای طبیعی را غریب میداند (Fanaei, 2003: 12). در واقع، در این استدلال با فرض وجود ارزشهای اخلاقی نیز، ما با امری شگفت/ناپذیرفتنی روبهرو هستیم.
۴-۱-۳- غرابت ویژگی انگیزهبخشیِ دادههای طبیعی
استدلال مکی در این مورد بهطور فشرده از این قرار است: (مقدمه یکم) باورهای اخلاقی بالذات ترغیبگرند؛ (مقدمه دوم) باورهای طبیعی دارای چنین خاصیت ترغیبگری نیستند؛ (نتیجه) پس باورهای اخلاقی، باورهایی طبیعی نیستند (توکلی، ۱۳۹۱: ۱۶). از اینرو، واقعگرایان از ارائه تبیین انگیزشی احکام اخلاقی ناتوانند. پس بهتر آن است که اساساً منکر وجود ارزشهای عینی شده و معتقد به ذهنیبودن ارزشها شویم (Mackie, 1977: 40). بنابراین، طبق استدلال فوق با فرض ناواقعگرایی، خصوصیت ترغیبگری گزارهها و احکام اخلاقی را بهتر میتوان تبیین کرد.
۱-۲-۳-۲- استنتاج از راه بهترین تبیین[۲۹] اختلافنظرِ اخلاقی[۳۰]
به نظر مکی، وجود اختلافنظرهای گسترده اخلاقی گواه این است که اساساً واقعیت اخلاقی وجود ندارد تا با رجوع به آن، طرفین دعوا بتوانند به پرسشهایشان پاسخی رضایتبخش بدهند (کشمیری، ۱۳۹۴: ۳۵). به عقیدۀ مکی ،گستردگی منازعات اخلاقی بر سر ارزشها و قواعد مبنایی اخلاقی، نتیجهای غیر از نبودن قواعد و ارزشها نمیدهد و سرّ این اختلافات را باید در جای دیگری (ذهنی بودن ارزشها) جست نه کوشش باطل برای کشف آن. همچنین بسیاری از مدافعین نظریۀ خطا به اقتفای مکی معتقدند که برای فهم و تبیین گستردگی و تنوع اختلافنظرهای جدیِ نظریات اخلاقی باید راهی را برگزینیم که از دیگر راههای تبیین، از حیث درونی و بیرونی سازگارتر و سادهتر (با حداقل پیشفرضهای متافیزیکی) باشد (Olson, 2014: 88). در تئوری تبیینی مکی نیز، عدم وجود واقعیتهای اخلاقی، پدیدههای اخلاقی مقرونبهصرفهتر تبیین میشود (Fanaei, 2003: 19). بنابراین، بهترین تبیین برای این اختلافات این است که اینها ظاهراً اختلافنظر هستند و واقعاً اختلاف سلیقه. استدلال اختلافنظر با استدلال بهترین تبیین اگرچه بهلحاظ موضوعی، هر دو معطوف به یک امر (اختلافنظر) هستند، اما باید آنها را استدلالهای مستقلی در نظر بگیریم؛ زیرا در اولی قرار است که از وجودِ اختلافنظرها منطقاً ناواقعگرایی را نتیجه بگیرد و در دومی بهشکلی ظنّی، بهترین تبیین از این واقعیت را ناواقعگرایی بداند.
۱-۲-۴- فرافکنی[۳۱] در تبیین اعتقاد به واقعگرایی اخلاقی
مکی معتقد است که آدمی برای آنکه چیزهایی را که در جهان وجود ندارد به آن نسبت دهد، از کارکرد عینیتسازی[۳۲] ذهن استفاده میکند. از آنجاکه «انکار ارزشهای عینی میتواند واکنش احساسی افراطیای را بههمراه داشته باشد و آدمیان، عالَمِ فاقد ارزشهای عینی را عالمی بیمعنا در نظر میگیرند، برای معنابخشی به عالم، امور ذهنی خود را به عالم عینی فرافکنی میکنند و به آنها عینیت میبخشند» (حسینی قلعهبهمن، ۱۳۸۳: ۳۷-۳۸). او البته تصریح میکند که آدمیان حتی با وجود انواع استدلالها به سود ناواقعگرایی، ناگزیر به جعل و ایجاد اخلاقیات در صحنه اجتماع هستند و بهنوعی ضرورت عملی آنان را به توسل و تبعیت از قواعد برساخته میکند (lassau, 2022: 11). ازنظر وی، «ما برای تنظیم و تعدیل روابط بینافردی به اخلاق نیاز داریم. بنابراین، اعتبارِ عینی، وجوب لازمِ این احکام را ایجاد میکند» (Mackie, 1977: 42-43).
بنابراین، تا وقتی که باورهای اخلاقی برآورنده مطلوبات انسان باشد، این باورها عملاً موجه[۳۳] است.
۳- بررسی تطبیقی-تحلیلی نظریه خطا و ادراکات اعتباری
در این بخش میکوشیم تا مقایسه این دو نظریه را از جهات مرتبطی انجام دهیم. این وجوه در چهار دسته اخلاق نظری[۳۴]، اخلاق عملی[۳۵]، زبان اخلاق و معرفت اخلاقی قرار میگیرد. تلاش ما این است که در ابتدای هر بخش، توضیحی فشرده از لبّ دیدگاه موافقین و مخالفین مواضع فوق، تقریر و محل نزاع آنان شرح داده شود و سپس کاربست و مقایسه دو نظریه اعتباریات و خطا را در دل آن تقریرها بازخوانی کنیم.
۳-۱- واقعگرایی و ضدواقعگرایی در اخلاق نظری
در واقعگرایی و ناواقعگراییِ نظری، سخن از بودن/نبودن یا «نحوه» بودن خاصههای اخلاقی، کیفیت و سرشت آن اوصاف میرود. مباحث حول این دوگانه اولاً و بالذات پیرامون متافیزیک اخلاق است و ثانیاً و بالعرض، جنبههای دلالتشناسانه، معرفتشناسانه و حتی روانشناسانه اخلاق را در بر میگیرد. واقعگرایان بر این نظرند که قضایای اخلاقی اولاً و بالذات، خبری و توصیفی و حاکی از واقع هستند و ثانیاً و بالعرض، شأن انشایی و الزامی دارند یا میتوانند داشته باشند. در مقابل، ضدواقعگرایان معتقدند که این گزارهها اولاً و بالذات، امری و انشایی و توصیهای است، و ثانیاً و بالعرض، توصیفی و خبری هستند یا میتوانند باشند (دباغ، ۱۳۹۱: ۴۰-۴۱). اگرچه واقعگرایی اخلاقی، روایتهای گوناگونی دارد، اما شاید بتوان قدر مشترک همه آنها را اعتقاد به «وجود» یا «واقعیت» خاصههای اخلاقی دانست که در ناواقعگراییِ اخلاقی، اعتقاد به وجودداشتن این خاصهها/موجودات انکار میشود.
قدر مشترک موضع واقعگرایان اخلاقی، حمایت از این دو باور است: اولا ً مدعیات اخلاقی گزارههایی هستند که بهصورت بینالاذهانی، صادق یا کاذبند و ثانیاً بعضی از این گزارهها حقیقتاً/واقعاً صادق هستند. بههمین خاطر، موضع شناختگرایی اخلاقی[۳۶] که معتقد به صدق و کذبپذیری گزارهای اخلاقی است، یکی از مقومات (باور الف) واقعگرایی اخلاقی را تشکیل میدهد؛ اگرچه عکس آن لزوماً چنین نیست؛[۳۷] چراکه ضدواقعگروان دستکم یکی از دو رکن اصلی و محوری واقعگرایان را منکرند (کشمیری، ۱۳۹۴: ۴۲).
لازم به ذکر است که اگرچه ناشناختگرایان و ناواقعگرایانِ اخلاقی نیز بهنوعی از ربط و نسبتِ قضایا با عالم خارج سخن میگویند تا بهنحوی راهنمای عمل ما باشند، اما تفاوت آنان با واقعگرایان در «چگونگیِ» این نسبتهاست. در واقعگرایی اخلاقی ما بهدنبال مدلول «مطابقی» این قضایا هستیم نه مدلولِ «التزامی» یا «تضمنی» آنها. از منظر واقعگرایان اخلاقی، مدلول مطابقی گزارهای اخلاقی در عالم یافت میشود و در کنار آن، سایر مدلولهای دیگر، ازجمله مدلول تضمنی و التزامی (مثل جنبههای امری، انگیزشی و …) نیز ممکن است وجود داشته باشد؛ اما ناواقعگرایان معتقدند که مدلول مطابقی این دسته از قضایا در عالم عین وجود ندارد یا نمیتواند داشته باشد. بنابراین، توضیحات محل نزاع میان واقعگرایان و ناواقعگرایان بر سر امکان/تحقق مدلول مطابقی این گزارههاست نه انواع دیگر مدلولها که میتوانند داشته باشند.
باتوجه و بنا بر توضیحات پیشین، صورتبندی دو نظریه خطا و اعتباریات روشنتر میشود. طبق نظر علامه طباطبایی، اگر گزارههای اخلاقی را به جهان خارج عرضه کنیم، چون مطابَق خارجیِ واقعی و حقیقی ندارند، کذبشان آشکار میشود (طباطبایی، ۱۳۷۰: ۲۸۳) و سرّ کذب این احکام را ایشان طی چند استدلال به سود نبودِ واقعیات اخلاقی مطرح کردند. یکی از دلایل او این بود که وصف امور اعتباری حتماً اعتباری است (سرایی، ۱۳۹۱: ۶۰). دلیل دیگر این است که «خوبی» و «بدی» اخلاقی در جوامع و نیز افراد گوناگون فرق میکند، بنابراین نسبی است (جوادی، ۱۳۷۵: ۱۸۶-۱۸۷). آنگاه دلیل دیگر اینکه وقتی در فعلی «باید» اعتبار میشود، یعنی آن فعل «حسن» بهنظر میآید و این ملایمت، اعتباری است، وگرنه آن فعل ضروریالصدور یا دائمالصّدور میشد، در حالیکه چنین نیست (سرایی، ۱۳۹۱: ۶۰). به بیان روشنتر، هم علامه طباطبایی طبق استدلالهای مذکور و نیز شرحی که از نظر ایشان آوردیم، و هم مکی در استدلالهای غرابت منکر اوصاف سبک اخلاقی چون خوبی/بدی، فضیلت/رذیلت، حسن/قبح، باید/نباید، درست/نادرست و غیره که در گزارههای اخلاقی شأن محمولی دارند، هستند. با اینحال نب